گنجور

 
حسین خوارزمی

ای دوست سعی کن که بدست آوری دلی

گر بایدت ز عمر گرانمایه حاصلی

بنشان بچشمت از سر حرمت چو توتیا

گردی که خیزد از اثر پای مقبلی

گر چشم مرحمت بگشائی بحال خلق

رحمی کنی هر آینه بر اشگ سایلی

چون خاک راه بر در ارباب دل نشین

باشد که بر تو یک نظر افتد ز کاملی

بی روی زرد و سوز درون و سرشک لعل

در جمع اهل دل نشوی شمع محفلی

کشتی دل غریق محیط بلای اوست

کو باد رحمتی که رساند بساحلی

از عشق ساز بدرقه راه ای حسین

بی راهبر کسی نبرد پی بمنزلی

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode