بیغیر میسر شودت گر لب کشتی
با غیر از آن به که برندت به بهشتی
غلمان چو ندیم است به هر گوشه بهشت است
بیدوست بگویید چه حور و چه بهشتی؟
ناچار بود منزل تو روضه رضوان
آن دم که در آغوش کشی حورسرشتی
مقصود زیاری است که هر خانه تجلی است
چون ره به حرم نیست کنم طوف کنشتی
ای کنگره کاخ تو رفته به ثریا
فردات به ایوان که ببستند که خشتی
ز آیینه صافی چه کدورت بری ای دل؟
کای زنگی بدروی ز آغاز تو زشتی
ای دست خدا دست به دامان تو دارم
تا نامه آشفتهات از سر بنوشتی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به اهمیت عشق و دوستی پرداخته و بیان میکند که رسیدن به هر نوع خوشبختی یا بهشت تنها در کنار دوست و محبوب ممکن است. شاعر اشاره میکند که اگر در آغوش محبوب نباشی، حتی زیباترین نعمتها هم بیمعنی خواهند بود. او همچنین به زیبایی و عظمت محبوب اشاره میکند و از دست خدا درخواست میکند که کمکش کند تا مشکلاتش را حل کند. در نهایت، شعر به شعف عشق و پیوند عمیق آن اشاره دارد که از هر لذتی باارزشتر است.
هوش مصنوعی: اگر بدون حیا و با بیخیالی سکان کشتی زندگیات را به دست دیگران بسپاری، بهتر است که از مسیری بهشتی دوری کنی.
هوش مصنوعی: پسران جوان و زیبا در هر گوشه بهشت همچون میکده در کنار دوستان هستند. بدون دوست بودن، بگویید چه فایدهای دارد که حوری یا بهشتی وجود داشته باشد؟
هوش مصنوعی: تا وقتی که تو را در آغوش بگیرم، چارهای جز این نیست که خانهام بهشتی باشد و به مانند باغ رضوان جلوه کند.
هوش مصنوعی: مقصود از زیاری، جایی است که هر خانهای نمادی از جاذبه و زیبایی است. وقتی به حرم دسترسی ندارم، تصمیم میگیرم دور دنیا بگردم و از زیباییها لذت ببرم.
هوش مصنوعی: ای زیباترین قسمت کاخ تو به آسمان رفته و آیندهات به فضا رسیده، در حالی که درختان و گلها همچنان بر روی زمین باقی ماندهاند و تنها مصالحی از خاک هستند.
هوش مصنوعی: ای دل، چرا از آیینه صاف کدورت به دل میگیری؟ تو که از ابتدا زشتی را به خود کردی، چرا به این زیبایی که در آینه نمایان است توجه نمیکنی؟
هوش مصنوعی: من به تو پناه میبرم و از تو میخواهم که به من کمک کنی تا مشکلاتم را حل کنم و زندگیام را به سامان برسانی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای باد که بر خاک در دوست گذشتی
پندارمت از روضه بستان بهشتی
دور از سببی نیست که شوریده سودا
هر لحظه چو دیوانه دوان بر در و دشتی
باری مگرت بر رخ جانان نظر افتاد
[...]
چون فتنه شدم بر رخت، ای حور بهشتی
رفتی و مرا در غم خود زار بهشتی
با دست تو من پای فشارم به چه قوت؟
با روی تو من صبر نمایم به چه پشتی؟
بر خاک سر کوی تو یک روز بگریم
[...]
آن غالیهخط گر سوی ما نامه نوشتی
گردون! ورق هستی ما درننوشتی
هر چند که هجران ثمر وصل برآرد
دهقان جهان! کاش که این تخم نکِشتی
آمرزش نقد است کسی را که در این جا
[...]
گر کاتب قدرت به سر من ننوشتی
از صومعه دل میل نکردی به کنشتی
خرم دل آن کس که میسر شود او را
یاری و صراحی شراب و لب کشتی
گو بر سر خم می گلنار بمانید
[...]
هرگوشه چو مینا، صنم حور سرشتی
در زیر فلک نیست چو میخانه بهشتی
تنگ است چنان عرصه افلاک که گویی
چون خانه خم گشته بنا، بر سر خشتی
چون غنچه که باشد که گریبان نکند چاک؟
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.