گنجور

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶۷

 

جان و خرد رونده بر این چرخ اخضرند

یا هردوان نهفته در این گوی اغبرند؟

عالم چرا که نیست سخن گوی و جانور

گرجان و عقل هر دو بر این عالم اندرند؟

ور در جهان نیند علی‌حال غایبند

[...]

ناصرخسرو
 

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶۸

 

بالای هفت چرخ مدور دو گوهرند

کز نور هر دو عالم و آدم منورند

اندر مشیمهٔ عدم از نطفهٔ وجود

هر دو مصورند ولی نامصورند

محسوس نیستند و نگنجند در حواس

[...]

ناصرخسرو
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۳

 

این عالی اختران که بر این چرخ اخضرند

اندر علو عیال علی بن جعفرند

چندین هزار سال به چندین هزار چشم

مثلش ندیده اند ز چندین که بنگرند

اخلاق او چو عقل همی منفعت دهند

[...]

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۵

 

صدری که شمس و بدر زرویش منورند

بوجعفری که دست و زبانش دو جعفرند

ادیب صابر
 

نجم‌الدین رازی » مجموعهٔ اشعار » سایر اشعار » شمارهٔ ۱۳

 

مرغان او هر آنچه از آن آشیان پرند

بس بیخودند جمله و بی بال و بی پرند

شهباز حضرتند دو دیده بدوخته

تا جز به روی شاه به کونین ننگرند

بر دست شاه پرورش و زقهٔافته

[...]

نجم‌الدین رازی
 

مولانا » دیوان شمس » ترجیعات » سیزدهم

 

پیکان آسمان که به اسرار ما درند

ما را کشان کشان به سماوات می‌برند

روحانیان ز عرش رسیدند، بنگرید

کز فر آفتاب سعادت، چه با فرند!

ما سایه‌وار در پی ایشان روان شویم

[...]

مولانا
 

همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۷۴

 

این مقبلان که باخبر از روز محشرند

جان را به دین و دانش و طاعت بپرورند

از حسن خلق همچو بهشتی مزینند

یا بند روح روح چو در خویش بنگرند

در بحر فکر غوطه زنانند روز و شب

[...]

همام تبریزی
 

اوحدی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴ - وله فی‌بیان الحقایق

 

قومی که ره به عالم تحقیق می‌برند

مشکل به ترهات جهان سر بر آورند

چیزی که هیچ گونه وفایی نمی‌کند

من در تعجبم که غم او چرا خورند؟

این جامها چه فایده؟ چون بر کند اجل

[...]

اوحدی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۰

 

مرغان این چمن همه بی بال و بی پرند

مردان این قدم همه بی پا و بی سرند

از جسم و جان بری و ز کونین فارغند

با خاک ره برابر و از عرش برترند

روح مجسّمند نه جسم مروّحند

[...]

خواجوی کرمانی
 

اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۶

 

خوش وقت عاشقان که بمعشوق همبرند

در کوی عشق محرم اسرار دلبرند

دایم ببزم وصل که اغیار ره نیافت

با یار خود بعیش و طرب جام می خورند

مرغان عشق چون پرو بالی بهم زنند

[...]

اسیری لاهیجی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۵۱۱

 

میخوارگان بساط طرب چون بگسترند

اول ز پرده دختر رز را برآورند

از گیسوان حور بروبند بزم را

از بهر فروش بال فرشته بگسترند

مه‌طلعتان ساده بیارند از بهشت

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۱۶ - اوحدی مراغه ای

 

کمتر ز مور و مار شناس آن گروه را

کز بهر مور و مار تن خویش پرورند

گرگ اجل یکایک از این گله می‌برد

وین گله را نگر که چه آسوده می‌چرند

رضاقلی خان هدایت
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ دوم در ذکر فضلا و محقّقین حکما » بخش ۹۴ - ناصر خسرو علوی

 

بالای هفت طاق مقرنس دو گوهرند

کز کاینات و هرچه دروهست برترند

از نور تا به ظلمت و از اوج تا حضیض

از باختر به خاور و از بحر تا برند

هستند ونیستند و نهانندو آشکار

[...]

رضاقلی خان هدایت
 

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۵۶ - جهل عوام

 

این عامیان که در نظر ما مصورند

هر روز دام کینه به ما بر بگسترند

ما پاسدار دین و کتاب پیمبریم

وینان عدوی دین و کتاب پیمبرند

دین نیست اینکه بینی در دست این گروه

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۲۸ - تضمین غزل خواجه حافظ علیه‌الرحمه

 

در حشر غیر پرده ناکس نمی‌درند

وان دوزخی طیور به طوبی نمی‌برند

جز شیعه علی سوی جنت نمی‌برند

از خارجی هزار به یک جو نمیخرند

صغیر اصفهانی
 
 
sunny dark_mode