جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۸۳۴
ای ز همه صورت خوب تو به
صورک الله علی صورته
روی تو آیینه حق بینی است
در نظر مردم خودبین منه
بلکه حق آیینه و تو صورتی
[...]
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۸۳۵
سیب زنخدان تو را به ز به
یافت دلم متعه الله به
دانه خال از ذقنت چون نمود
دانه چو هرگز ننماید ز به
گشت به از دانه خال آن ذقن
[...]
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » قطعات » شمارهٔ ۴۲
حرص چه ورزی که ز سودا و سود
پنج تو شش گردد و هشت تو نه
رنج طلب را همه بر خود مگیر
یطلبک الرزق کما تطلبه
جامی » هفت اورنگ » تحفةالاحرار » بخش ۳ - در ارداف تسمیه به تحمید که فاتحه کتاب مجید و فاتح ابواب مزید است
هیچ گشادی نبود در گره
گر نشود کار به آن بند به
جامی » هفت اورنگ » تحفةالاحرار » بخش ۶ - مناجات سیم متضمن اشارت به آنکه موجب غفلت آدمی از نور شهود او دوام فیض و استمرار وجود اوست و اگر فرضا یک لحظه آن فیض منقطع شدی همه کس بر آن معنی مطلع گشتی
کارگرانند درین کارگاه
ز آتش لا سوخته در لااله
جامی » هفت اورنگ » تحفةالاحرار » بخش ۷ - مناجات چهارم در التجا و اعتصام به ذوالجلال والاکرام و طلب توفیق در تحقیق این مقصد و مرام
در کف ما مشعل توفیق نه
ره به نهانخانه تحقیق ده
جامی » هفت اورنگ » تحفةالاحرار » بخش ۱۵ - در فضیلت مطلق سخن که در فضیلت وی سخن مطلقا نیست
هر گره از وی گهری بلکه به
بسته در آن گوهر دیگر گره
جامی » هفت اورنگ » تحفةالاحرار » بخش ۲۰ - صحبت دوم با پیر صاحب تمکین و روشن شدن چشم مرید به نور عین الیقین
یا به میانش الفی کرده راه
گشته پی نفی سوی لااله
جامی » هفت اورنگ » تحفةالاحرار » بخش ۲۴ - مقاله دوم در بیان آفرینش آدم که آیینه ذات و مظهر جمعیت اسماء و صفات آفریننده است سبحانه و تعالی
پیش نگاری شوی آیینه نه
کش نبود هیچ ز آیینه به
جامی » هفت اورنگ » تحفةالاحرار » بخش ۲۶ - مقاله سیم در بیان آنکه آدمیت آدمی نه به صورت ماء و طین است بلکه به سعادت اسلام و دین است و اول ارکان این سعادت اقرار است به کلمتین شهادت
چرخ که آمد به تو مقراض ده
اطلس او در دم مقراض نه
جامی » هفت اورنگ » تحفةالاحرار » بخش ۳۱ - حکایت زشت رویی که خریدار کور یافته بود و وجه ناسره خود را در پیش وی می ستود
بر بصر اهل نظر جلوه ده
در نظر بی بصرانش منه
جامی » هفت اورنگ » تحفةالاحرار » بخش ۳۳ - حکایت آن صاحب کرم که بر همیان درم از رشته تدبیر پندگویان بند نهاد
هر چه دهی از سر انصاف ده
قفل عدم بر در اسراف نه
جامی » هفت اورنگ » تحفةالاحرار » بخش ۳۴ - مقاله هفتم در اشارت به زیارت بیت الله الحرام که به وادی تگ و پویش در پس هر سنگی سرهنگی سر نهاده و در بوادی جست و جویش در هر بن خاری گرفتاری از پای درافتاده
پای مروت به سوی مروه نه
چهره صفوت به صفا جلوه ده
جامی » هفت اورنگ » تحفةالاحرار » بخش ۳۶ - مقاله هشتم در اشارت به عزلت مشتمل بر عزت که بی «عین » علم زلت است و بی «زای » زهد علت
آینه را در نظر خود منه
تا نشود عکس تو را جلوه ده
جامی » هفت اورنگ » تحفةالاحرار » بخش ۴۱ - حکایت عارف دل بیدار شب زنده دار
هر مژه از دیده خونابه ده
بود به ابروش همانا گره
جامی » هفت اورنگ » تحفةالاحرار » بخش ۴۲ - مقاله یازدهم در نشان دادن از حال صوفیان که نشان ایشان بی نشانی است و زندگانی ایشان در جان فشانی
شکل کمان راست قدت شرح ده
بهر کمان تو عصا گشته زه
جامی » هفت اورنگ » تحفةالاحرار » بخش ۴۵ - حکایت آن عالم در چاه افتاده که دست به شاگرد خود نداد تا جزای آخرت از دست ندهد
پای مروت به سر چاه نه
دست به افتاده از راه ده
جامی » هفت اورنگ » تحفةالاحرار » بخش ۴۶ - مقاله سیزدهم در مخاطبه سلاطین که اگر بر دیگران می تابند آسمان عدل را چشمه آفتابند و اگر همه گرد خود می گردند طوفان ظلم را گرداب
بین که ازین هر دو کدام است به
هر چند نه به بر رخ آن دست نه
جامی » هفت اورنگ » تحفةالاحرار » بخش ۴۸ - مقاله چهاردهم در اشارت به حال وزیران و دبیران که رقم عدالت و ظلم بر صفحات ایام از رشحات اقلام ایشان است
مو که زند بر سر کلکت گه
از ره معنیت بود پند ده
جامی » هفت اورنگ » تحفةالاحرار » بخش ۵۰ - مقاله پانزدهم در تنبیه آنان که صبح شیب از شب شباب ایشان دمیده است و در آن صبحگاهی نسیم آگاهی به مشام ایشان نرسیده
رشته اشک تو بر آن بسته زه
ناوک آه تو بر آن تیر نه