گنجور

 
جامی

ای ز همه صورت خوب تو به

صورک الله علی صورته

روی تو آیینه حق بینی است

در نظر مردم خودبین منه

بلکه حق آیینه و تو صورتی

وهم دویی را به میان ره مده

صورت از آیینه نباشد جدا

انت به متحد فانتبه

هر که سر رشته وحدت نیافت

پیش وی این نکته بود مشتبه

رشته یکی دان و گره صد هزار

کیست کزین رشته گشاید گره

هر که چو جامی به گره بند شد

گر به سر رشته رود باز به

 
 
 
امیرخسرو دهلوی

چون دل شب حاملهٔ مهر گشت

بر شب حامل مه کامل گذشت

حامل یک ماهه نه بل یکشبه

تاجوری زاد در آن کوکبه

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از امیرخسرو دهلوی
ناصر بخارایی

همسر گل می‌نشود هر گیاه

جای عبادت ننشیند گناه

عقل من ای چشم تو بادا سپید

چشم من ای روی تو بادا سیاه

روی بتابید ز روی بتان

[...]

جامی

سیب زنخدان تو را به ز به

یافت دلم متعه الله به

دانه خال از ذقنت چون نمود

دانه چو هرگز ننماید ز به

گشت به از دانه خال آن ذقن

[...]

مشاهدهٔ بیش از ۲۲ مورد هم آهنگ دیگر از جامی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه