ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۲۷
گشتن این گنبد نیلوفری
گر نه همی خواهد گشت اسپری
هیچ عجب نیست ازیرا که هست
گشتن او عنصری و جوهری
هست شگفت آنکه همی ناصبی
[...]
فلکی شروانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۱ - در مدح منوچهر شروانشاه
ای پسر خوش تو بدین دلبری
حور بهشتی ملکی یا پری
هم نبود حور و پری را به حسن
این همه مردافکنی و دلبری
ماه پری طلعت حورا فشی
[...]
نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۱۲ - در مقام و مرتبت این نامه
این سریت باد به نیکاختری
بهتر باد آن سریت زین سری
نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۱۴ - برتری سخن منظوم از منثور
چونکه نَسَخته سخن سرسری
هست بر گوهریان گوهری
نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۱۴ - برتری سخن منظوم از منثور
خدمتش آرد فلک چنبری
باز رهد ز آفت خدمتگری
نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۱۷ - ثمره خلوت اول
لب به سخن خنده، به شِکَّر خوری
رخ به دعا، غمزه به افسونگری
نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۲۵ - حکایت سلیمان با دهقان
رخت مسیحا نکشد هر خری
محرم دولت نبود هر سری
نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۲۷ - داستان پیر زن با سلطان سنجر
چونکه تو بیدادگری پروری
ترک نهای، هندوی غارتگری
نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۳۳ - داستان فریدون با آهو
گردن و گوشی ز خصومت بری
چشم و سرینی به شفاعتگری
نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۳۴ - مقالت هشتم در بیان آفرینش
بود مه و سال ز گردش بری
تا تو نکردیش تعرفگری
نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۳۹ - داستان عیسی
چیست درین حلقه انگشتری
کان نبود طوق تو چون بنگری؟
نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۴۴ - مقالت سیزدهم در نکوهش جهان
شمع کن این زرد گل جعفری
تا چو چراغ از گل خود برخوری
نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۵۸ - مقالت بیستم در وقاحت ابنای عصر
از کف این خاک به افسونگری
چاره آن ساز که چون جان بری
نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۵۹ - داستان بلبل با باز
منزل تو دستگه سنجری
طعمهی تو سینهی کبک دری
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۶۶
ای دل سرمست، کجا میپری؟
بزم تو کو؟ باده کجا میخوری؟
مایهٔ هر نقش و ترا نقش نی
دایهٔ هر جان و تو از جان بری
صد مثل و نام و لقب گفتمت
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۶۷
از مه من مست دو صد مشتری
غمزه او سحر دو صد سامری
هر نفسی شعله زند دین از او
سوز نهد در جگر کافری
آتش دل بر شده تا آسمان
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۷۲
ای که ازین تنگ قفس میپری
رخت به بالای فلک میبری
زندگی تازه ببین بعد ازین
چند ازین زندگی سرسری؟!
در هوس مشتریت عمر رفت
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۰۴
یا ملک المبعث والمحشر
لیس سوی صدرک من مصدر
سر نبری ای سر، اگر سر بری
آن ز خری دان که تو سر واخری
مقلة عینی لک یا ناظری
[...]
مولانا » دیوان شمس » ترجیعات » هشتم
ای رخ تو حسرت ماه و پری
پر بگشادی به کجا میپری
هین گروی ده سره آنگه برو
رفتن تو نیست ز ما سرسری
زنده جهان ز آب حیات توست
[...]