گنجور

 
مولانا

ای دل سرمست، کجا می‌پری؟

بزم تو کو؟ باده کجا می‌خوری؟

مایهٔ هر نقش و ترا نقش نی

دایهٔ هر جان و تو از جان بری

صد مثل و نام و لقب گفتمت

برتری از نام ولقب، برتری

چونک ترا در دو جهان خانه نیست

هر نفسی رخت کجا می‌بری؟

نقد ترا بردم من پیش عقل

گفتم: « قیمت کنش ای جوهری

صیر فی نقد معانی توی

سرمه کش دیدهٔ هر ناظری »

گفت: « چه دانم ببرش پیش عشق

عشق بود نقد ترا مشتری

چون به سر کوچهٔ عشق آمدیم

دل بشد و من بشدم بر سری

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۳۱۶۶ به خوانش فاطمه زندی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
ناصرخسرو

گشتن این گنبد نیلوفری

گر نه همی خواهد گشت اسپری

هیچ عجب نیست ازیرا که هست

گشتن او عنصری و جوهری

هست شگفت آنکه همی ناصبی

[...]

فلکی شروانی

ای پسر خوش تو بدین دلبری

حور بهشتی ملکی یا پری

هم نبود حور و پری را به حسن

این همه مردافکنی و دلبری

ماه پری طلعت حورا فشی

[...]

مولانا

از مه من مست دو صد مشتری

غمزه او سحر دو صد سامری

هر نفسی شعله زند دین از او

سوز نهد در جگر کافری

آتش دل بر شده تا آسمان

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
سعدی

خانه صاحب نظران می‌بری

پرده پرهیزکنان می‌دری

گر تو پری چهره نپوشی نقاب

توبه صوفی به زیان آوری

این چه وجود است نمی‌دانمت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه