ای دل سرمست، کجا میپری؟
بزم تو کو؟ باده کجا میخوری؟
مایهٔ هر نقش و ترا نقش نی
دایهٔ هر جان و تو از جان بری
صد مثل و نام و لقب گفتمت
برتری از نام ولقب، برتری
چونک ترا در دو جهان خانه نیست
هر نفسی رخت کجا میبری؟
نقد ترا بردم من پیش عقل
گفتم: « قیمت کنش ای جوهری
صیر فی نقد معانی توی
سرمه کش دیدهٔ هر ناظری »
گفت: « چه دانم ببرش پیش عشق
عشق بود نقد ترا مشتری
چون به سر کوچهٔ عشق آمدیم
دل بشد و من بشدم بر سری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره جستجوی عشق و حقیقت در زندگی است. شاعر از حال دل سرمست خود میگوید و از بیخبری از مقصد و بزم واقعی صحبت میکند. او میفهمد که نام و لقبها هیچ ارزشی ندارند و حقیقت را نمیتوان با واژهها وصف کرد. در پی شناخت عشق و معانی واقعی زندگی، شاعر به دنبال قیمت واقعی دلش میگردد و در نهایت میرسد که تنها عشق میتواند ارزش او را بشناسد. در پایان، با رسیدن به کوچه عشق، دلش را از دست میدهد و به یک نوع دگرگونی و فنا دست مییابد.
هوش مصنوعی: ای دل شاداب، کجا میروی؟ جشن و شادیات کجاست؟ کجا از شراب لذت میبری؟
هوش مصنوعی: هر موجودی در این دنیا به نوعی به یک منبع و اصل عظیم وابسته است، و تو که نقش خاصی در زندگی و وجود خود داری، باید از این منبع دوری کنی.
هوش مصنوعی: من نامها و عناوین زیادی برای تو برشمردم، اما برتری تو به این نامها و عناوین بیشتر است.
هوش مصنوعی: وقتی که در این دو جهان، جایگاه و مسکنی برای تو نیست، هر لحظه کجا میخواهی بروی و بار سفر را بچه کنی؟
هوش مصنوعی: من دارایی تو را به عقل نشان دادم و از او خواستم که ارزش آن را تعیین کند، ای صاحب ارزشها.
هوش مصنوعی: معانی تو مثل سرمهای است که در چشم هر بینندهای نکتههای زیبایی را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: او گفت: «نمیدانم. به عشق ببرش؛ عشق خود سرمایهای است که تو مشتری آن هستی.»
هوش مصنوعی: وقتی به نزدیکی عاشقانهها رسیدیم، دل من شاد شد و من نیز دچار دگرگونی عاطفی شدم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
گشتن این گنبد نیلوفری
گر نه همی خواهد گشت اسپری
هیچ عجب نیست ازیرا که هست
گشتن او عنصری و جوهری
هست شگفت آنکه همی ناصبی
[...]
ای پسر خوش تو بدین دلبری
حور بهشتی ملکی یا پری
هم نبود حور و پری را به حسن
این همه مردافکنی و دلبری
ماه پری طلعت حورا فشی
[...]
ریخته نوش از دم سیسنبری
بر دُم این عقربِ نیلوفری
از مه من مست دو صد مشتری
غمزه او سحر دو صد سامری
هر نفسی شعله زند دین از او
سوز نهد در جگر کافری
آتش دل بر شده تا آسمان
[...]
خانه صاحب نظران میبری
پرده پرهیزکنان میدری
گر تو پری چهره نپوشی نقاب
توبه صوفی به زیان آوری
این چه وجود است نمیدانمت
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.