میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲۰- سورة طه- مکیّة » ۴ - النوبة الثالثة
من لم یکن للوصال اهلا
فکل احسانه ذنوب
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲۰- سورة طه- مکیّة » ۴ - النوبة الثالثة
من لم یکن للفراق اهلا
فکلّ اعضائه قلوب
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲۱- سورة الانبیاء- مکیة » ۲ - النوبة الثالثة
با رخ تو کیست جان جز که یکی بلفضول
با لب تو کیست عقل جز که یکی بلهوس.
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳۴- سورة سبا- مکیة » ۴ - النوبة الثالثة
یا جامع الشمل و الاحشآء و الکبد
یا لیت امّک لم تحبل و لم تلد
تهدی الی عرصة الموتی علی عجل
مودّع الاهل و الاحباب و الولد
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴۰- سورة المؤمن- مکیة » ۳ - النوبة الثانیة
انا فی امر رشاد
بین غزو و جهاد
بدنی یغزو عدوّی
و الهوی یغز و فؤادی
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۵۵- سورة الرحمن » ۱ - النوبة الثالثة
من لم یکن للوصال اهلا
فکل احسانه ذنوب
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۵۸- سورة المجادلة- مدنیة » ۱ - النوبة الثالثة
چون تو نمودی جمال، عشق بتان شد هوس
رو که ازین دلبران، کار تو داری و بس!
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۶۴- سورة التغابن- مکیة » النوبة الثالثة
من لم یکن للوصال اهلا
فکلّ احسانه ذنوب
ادیب صابر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹
خلعت چشم من است راحت دیدار تو
راحت گوش من است لذت گفتار تو
رشک همه عالمند گوش من و چشم من
از پی گفتار تو وز پی دیدار تو
از گل رخسار تو خسته دلم روز و شب
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲
طبعِ تو دمساز نیست عاشقِ دلسوز را
خویِ تو یاریگر است یارِ بدآموز را
دستخوشِ تو منام دستِ جفا برگشای
بر دلِ من برگمار تیرِ جگردوز را
از پیِ آن را که شب پردهٔ رازِ من است
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵
مست تمام آمده است بر در من نیم شب
آن بت خورشید روی و آن مه یاقوت لب
کوفت به آواز نرم حلقهٔ در کای غلام
گفتم کاین وقت کیست بر در ما ای عجب
گفت منم آشنا گرچه نخواهی صداع
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳
دست قبا در جهان نافه گشای آمده است
بر سر هر سنگ باد غالیهسای آمده است
ابر مشعبد نهاد پیش طلسم بهار
هر سحر از هر شجر سحر نمای آمده است
لاله ز خون جگر در تپش آفتاب
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰
روی تو دارد ز حسن آنچه پری آن نداشت
حسن تو دارد ملک آنکه سلیمان نداشت
شو بده انصاف خویش کز همه روحانیان
حجرهٔ روح القدس به ز تو مهمان نداشت
در همه روی زمین به ز تو دارندهای
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴
کیست که در کوی تو فتنهٔ روی تو نیست
وز پی دیدار تو بر سر کوی تو نیست
فتنه به بازار عشق بر سر کار است از آنک
راستی کار او جز خم موی تو نیست
روی تو جان پرورد خوی تو خونم خورد
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۰
خه که دگر باره دل، درد تو در برگرفت
باز به پیرانه سر، عشق تو از سر گرفت
یار درآمد به کوی، شور برآمد ز شهر
عشق در آمد ز بام، عقل ره درگرفت
لعل تو یک خنده زد، مرده دلی زنده کرد
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۱
پردهٔ نو ساخت عشق، زخمهٔ نو در فزود
کرد به من آنچه خواست، برد ز من آنچه بود
لشکر عشق تو باز بر دل من ران گشاد
گر همه در خون کشد، پشت نباید نمود
دل ز کفم شد دریغ سود ندارد کنون
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۵
بوسه گه آسمان نعل سمند تو باد
نور ده آفتاب بخت بلند تو باد
خواجهٔ جانی به لطف، شاه جهانی به قدر
گردن گردنکشان رام کمند تو باد
تا رخ و موی تو را در نرسد چشم بد
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۰
دوست مرا رطل عشق تا خط بغداد داد
لاجرم از خط صبر کار برون اوفتاد
صبر هزیمت گرفت کز صف مژگان او
غمزه کمان درکشید، فتنه کمین برگشاد
عشق به اول مرا همچو گل از پای سود
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۷
آتش عشق تو دید صبرم و سیماب شد
هستی من آب گشت، آب مرا آب شد
از تف عشق تو دل در کف سودا فتاد
سوخته چون سیم گشت، کشته چو سیماب شد
سوخت مرا عشق تو جان به حق النار برد
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۹
آتش عیارهای آب عیارم ببرد
سیم بناگوش او سکهٔ کارم ببرد
زلف چلیپا خمش در بن دیرم نشاند
لعل مسیحا دمش بر سر دارم ببرد
ناله کنان میدوم سنگ به بر در، چو آب
[...]