گنجور

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر هزج » پاره ۱۲

 

بهشت آیین سرایی را بپرداخت

زهر گونه درو تمثال‌ها ساخت

ز عود و چندن او را آستانه

درش سیمین و زرین پالکانه

رودکی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۹ - خواستن موبد شهرو را و عهد بستن شهرو با موبد

 

ز تُخمِ خویش یک دختر به من دِه؛

به کامِ دِل، صنوبر با سَمَن بِه.

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۴ - اندر بستن دایه مر شاه موبد را بر ویس

 

به بی کامی نگویی کام او ده

که بیجانی ز بیکامی مرا به

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۳ - رفتن ویس از مرو شاهجان به کوهستان

 

بدو گفت این به گنجوری دگر ده

که باشد در شبستانت ز من به

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۳ - رفتن ویس از مرو شاهجان به کوهستان

 

شدن بادش به راه و آمدن نه

که او را مرگ هست از آمدن به

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۵ - آگاه شدن موبد از رفتن رامین نزد ویس

 

یکی را بت گزین و دل برو نه

کلید گنجها در دست او ده

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۳ - نامهٔ سوم اندر بدل جستن به دوست

 

بیار آن سرخ گل بر زرد گل نه

که در باغ این دو گل با یکدگر به

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۵ - نامهٔ پنجم اندر جفا بردن از دوست

 

نشانه کردی او را لاجرم زه

نکو کردی به تیر نرگسان ده

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۹ - نامهٔ نهم در شرح زارى نمودن

 

ببرم دل ز هر چیزی وزو نه

که او از هر چه در گیتی مرا به

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۰ - نامهٔ دهم اندر دعاکردن و دیدار دوست خواستن

 

یکی زین غم که من دارم برو نه

که باشد بار او از هر کهی مه

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۰ - نامهٔ دهم اندر دعاکردن و دیدار دوست خواستن

 

هم اکنون جان من بستان بدو ده

که من بی جان و آن بت با دو جان به

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۲ - مویه کردن ویس بر جدایى رامین

 

همانا خاک در گیتی ز من به

که او را نوبهارست و مرا نه

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۸۲ - پاسخ دادن رامین ویس را

 

نگارا گر تو گشتی بر بتان مه

تو خود دانی که مهتر دادگر به

فخرالدین اسعد گرگانی
 
 
۱
۲
۳
۹
sunny dark_mode