گنجور

 
 
 
نصرالله منشی

درفشان لاله در وی چون چراغی

ولیک از دود او بر جانش داغی

شقایق بر یکی پای ایستاده

چو بر شاخ زمرد جام باده

جمال‌الدین عبدالرزاق

دلم بستان و آنگه عشوه میده

چنین خواهم زهی نامهربان زه

بقصد خون من زینسان چرائی

کمان ابروان آورده در زه

میم، هر لحظه رو بر من ترش کن

[...]

مجیرالدین بیلقانی

خرد را دوش گفتم کز که نازند؟

طبایع هر چهار و چرخ هر نه

پس از اندیشه شافی مرا گفت

ز رای اوحدالدین عز نصره

نظامی

که احسنت ای زمان و ای زمین زِه

عروسان را به دامادان چنین ده

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه