گنجور

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۸۱ - جواب

 

جوابش داد استاد سخن سنج

که نتوان یافتن این گنج بی رنج

اگر هستی به دولت صاحب هوش

بگویم یک دو پندت تا کنی گوش

ز دانش زندگی جو تا توانی

[...]

سلیمی جرونی
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۸۲ - پند دادن بزرگ امید شیرین را

 

چو بنشید این سخن مرد گزیده

جوابش داد و گفت ای نور دیده

شنو ده پند و شو آزاد از رنج

که این ده پند باشد به ز صد گنج

سلیمی جرونی
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۸۳ - پند اول

 

نخستین آنکه در پنهان و در فاش

خدا بر خویش حاضر دان و خوش باش

چو دانی حاضرش همواره بر خود

نیاید از تو چیزی کان بود بد

دلت گر خواهد این راکنه و غایت

[...]

سلیمی جرونی
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۸۴ - حکایت

 

شنیدستم که یک باری جوانی

دل خود داده بد با دلستانی

دلش چون گیسویش همواره در تاب

نه روز آرام بودش نی به شب خواب

بسی کوشید تا من بعد ده سال

[...]

سلیمی جرونی
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۸۵ - پند دوم

 

دوم پند آنکه با نادان مشو یار

که از نادان، کشی اندوه بسیار

ز نادان، عاقل آن به کو گریزد

که از او جز سیه رویی نخیزد

ز دانا گر رسد صد جور بهتر

[...]

سلیمی جرونی
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۸۶ - پند سوم

 

سیوم پند این بود ای سرو آزاد

که بر حسن و جوانی پر مشو شاد

ز من بشنو سخن تا می توانی

مشو مغرور، بر حسن و جوانی

خرد را با جوان، بیگانگی دان

[...]

سلیمی جرونی
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۸۷ - پند چهارم

 

چهارم پند من این است ای ماه

که سوی خود مده غماز را راه

مکن غماز را تمکین که غماز

به دیگر کس بگوید حال تو باز

نداری مردم غماز را دوست

[...]

سلیمی جرونی
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۸۸ - پند پنجم

 

بود پند من این پنجم که دانا

نگیرد سخت بر خود رنج دنیا

ببین دنیا و بر خود نیک برسنج

که دنیا نیست غیر از خانه رنج

دو در دارد جهان و آن کس برد سود

[...]

سلیمی جرونی
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۸۹ - پند ششم

 

ششم پندت بگویم، گر کنی گوش

گرت زخمی رسد از دهر مخروش

گر آسیبی رسد از چرخ وارون

دل خود را مکن زین غصه پر خون

به ناخوش، خوش برآ، تا می توانی

[...]

سلیمی جرونی
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۹۰ - پند هفتم

 

دهم از هفتمین پندت نشانی

اگر گوشت بود با من زمانی

به هر حالی که باشی، تا که بتوان

ز کس هرگز مرنج و هم مرنجان

مرنجان کس، که پیش اهل اسرار

[...]

سلیمی جرونی
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۹۱ - پند هشتم

 

ز پند هشتمت گویم کزین پند

برآید اهل دولت را دل از بند

مرو تا جهد داری از پی دل

کزو کس را نیامد کام حاصل

دل از هستی خود یکباره بردار

[...]

سلیمی جرونی
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۹۲ - پند نهم

 

بود پند نهم اینت که تدبیر

نیارد کردکس با امر تقدیر

میفکن پنجه با تقدیر رفته

کزان دل گرددت رنجور و تفته

هر آن کس را که نیکی سرنوشت است

[...]

سلیمی جرونی
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۹۳ - پند دهم

 

دهم پند این بود، می گویمت فاش

که دنیا را بقایی نیست، خوش باش

کسی جامی نخورد از شربت دهر

که در آخر ندادش کاسه زهر

اگر خواهی که از عالم بری کام

[...]

سلیمی جرونی
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۹۴ - تنبیه

 

دلا بیدار شو از خواب پندار

که شمشیر اجل را نیست زنهار

امل بگذار، کارد خواب مستی

غنیمت دان درین یک دم که هستی

امل را نیست کاری غیر ازین هیچ

[...]

سلیمی جرونی
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۹۵ - نامه نوشتن پیغمبر صلی الله علیه و سلم به پرویز

 

چنین دادم خبر داننده استاد

که چون خسرو، ز تخت و بخت شد شاد

به تخت کامرانی چون کی و جم

همه ملک جهانش شد مسلم

که ناگه زابطح و یثرب برآمد

[...]

سلیمی جرونی
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۹۶ - در نصیحت فرزند خود شمس الدین محمد طال عمره گفته شده

 

ببین ای از ازل گشته موید

دو چشمم خواجه شمس الدین محمد

به دانش در جهان بگزیده من

به بینش نور هر دو دیده من

ز بخت خود، دل خرسند دارم

[...]

سلیمی جرونی
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۹۷ - گفتار در خاتمت کتاب

 

سلیمی هان و هان تا چند و تا کی

بهارت با سر آید بگدرد دی

بهار زندگی و ایام شادی

ندانستی که چون بر باد دادی

نشد از عمر هیچت در شماری

[...]

سلیمی جرونی
 
 
۱
۳
۴
۵
sunny dark_mode