سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۸۵ - هنرنمائی جمشید و شادیشاه در حضور خورشید و افسر
چو خورشید فلک برداشت از چین
می یاقوتی اندر جام زرین
ملک در گفت و گوی عزم میدان
سر زلف سیه را ساخت چوگان
سر بدخواه در چوگان فکنده
[...]

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۸۷ - نجات دادن جمشید ، قیصر را از مرگ
چو این شهباز زرین بال خاور
پرید اندر هوا با رشتهٔ زر
هزاران زاغ زرین زنگله ساز
به سوی باختر کردند پرواز
به صحرا رفت لشکر فوج بر فوج
[...]

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۸۸ - ستایش قیصر از دلاوری جمشید
فرستاد افسر و خورشید را خواند
برِ خود چون مه و خورشید بنشاند
حدیث صیدگاه و شیر و جمشید
حکایت کرد یک یک پیش خورشید
بدو گفت این پسر خسرو نژادست
[...]

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۹۰ - خواستگاری شادیشاه از دختر قیصر
چو رای هند رخ برتافت قیصر
نمود از ملک چین رخشنده افسر
تقاضای عروسی کرد داماد
بر قیصر به خواهش کس فرستاد
شه رومی به ابرو چین درآورد
[...]

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۹۱ - بازگشتن شادیشاه به شام
حکایت را بدین پیدا شد انجام
سحرگه کرد شادی روی در شام
ملک جمشید را افسر طلب کرد
حکایتهای شادی شه درآورد
ملک را گفت: «شادی رفت در شام
[...]

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۹۲ - لشکر کشی جمشید از روم به شام
زدند از شهر گردان خیمه بر دشت
زمین از خیمه همچون آسمان گشت
هنرمندان ز کین دلها پر از خون
ز تن کردند ساز بزم بیرون
ز هر سو لشکری آمد به انبوه
[...]

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۹۷ - قطعه
در آن روز وداع آن ماه خوبان
لب بر لب من بنهاد نرمک
ز روی حسرت او با من همی گفت:
هذا فراق بینی و بینک
همه شب با دو تن افسر در آن دشت
[...]

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۹۸ - رباعی
چون گل دهنی زمانه پر خنده نکرد
کش باز به خون جگر آکنده نکرد
چون غنچه گل دمی دلی جمع نگشت
کایام هماندمش پراکنده نکرد
ملک چون عکس تاج افسری یافت
[...]

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۹۹ - غزل
الا ای تازه وَرد ناز پرورد
بدین صحرا کدامین بادت آورد
به خورشیدی چه نقصان راه یابد
اگر بر خانه موری بتابد
سُهایی را منور کرد ماهی
[...]

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۱۰۰ - بازگشت جمشید به روم و دامادی او
به پیروزی و بهروزی از آن بوم
ملک جمشید روی آورد در روم
پس آگاهی به سوی قیصر آمد
که از شام آفتاب چین برآمد
به ملک روم با جانی پر امید
[...]

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۱۰۳ - نامه جمشید به پدر
ملک جمشید بنوشت از ره دور
بشارت نامهای نزدیک فغفور
چو از حد خدا پرداخت خامه
برین ابیات کرد آغاز نامه:

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۱۰۷ - تدبیر جمشید و خورشید برای عزیمت به چین
ملک فغفورش اندر بارگه برد
بدو تاج و سریر و ملک بسپرد
به شاهی بر سر تختش نشاندند
ملک جمشید را فغفور خواندند
بزرگان گوهر افشاندند بر جم
[...]

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۱۰۷ - تدبیر جمشید و خورشید برای عزیمت به چین
ز شوق ملک چین آهی بر آورد
به نرگس زار آب از دل در آورد
شد از آه ملک خورشید در تاب
ملک را گفت: کای شمع جهانتاب
چرا هر لحظه دود از دل برآری؟
[...]

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۱۰۸ - اندرز
دلا زن خیمه بیرون زین مُخَیَّم
که بیرون زین ترا کاخیست خُرّم
اساس عمر بر بادی نهادن
بدین بنیاد بنیادی نهادن
خرد داند که کار عاقلان نیست
[...]

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۱۰۹ - حکایت
شنیدهستم که با مِجْمَر شبی شمع
پیامی کرد روشن بر سر جمع
که ای مِجْمَر چرا هستی بر آذر
منم از تو بسی با آبروتر
چو از انفاس من مردم ملول است
[...]

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۱۱۱ - شکایت از پیری
به پایان شد شب عیش ملاهی
سپیدی گشت پیدا در سیاهی
شب عیش و جوانی بر سرآمد
شبم را صبح صادق در بر آمد
اگرچه صبح دارد خوش صفایی
[...]
