ادیب الممالک » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۱
زهی قدت چو نخل طور سینا
بدانش اوستاد پور سینا
سزد بهر نثار بارگاهت
فشاند نجم دری چرخ مینا
حسودان تو گولانند و کوران
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۵ - در باب لزوم ختنه فرماید
خداوندا حدیثی با تو گویم
که تصدیقش نماید دشمن و دوست
شکوفه سرزد است از شاخ بادام
ولی بادام من ماند است در پوست
بگو تا پوست از تن برکشندش
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۷۱
مرا عالم وطن باشد بشر خویش
نخواهم غیر ازین بنگاه و بنیاد
جز این افسانه باشد هر چه گوئی
زمین از خاک و مردم ز آدمی زاد
ادیب الممالک » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۸۴
به دستش گاه تیغ و گاه خامه
به پیشش گه کتاب و گاه دفتر
سنان در خدمتش با خامه همدوش
قلم در حضرتش با تیغ همسر
گزیده خاطرش از فضل صد فصل
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۹۶
خداوندا در این فیروز ایوان
صباحت شاد و خرم بخت پیروز
بنانت خامه دارد عنبر آمیز
بیانت نامه آرد دانش آموز
زهی کز بندگی در آستانت
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۲۵
دهد جای وزارت قاضی چرخ
قضای کشور ساوجبلاغم
فرود آرد بخشم از پشت پیلان
نهند رخت شرافت بر الاغم
ادیب الممالک » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۲۶
مرا یکسال افزون شد که از لطف
نمودی وعده بفرستی الاغم
اگر خود راست گفتی زود بفرست
که اینک عازم ساوجبلاغم
ادیب الممالک » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۲۷
شنیدم گفته روزی ناصرالملک
که من کهنه سوار فارس باشم
خرابی می کنم در کار ایران
چه در پاریس و چه در پارس باشم
ادیب الممالک » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۳۲
شبی در روستا مهمان خود خواند
مرا در خانه پیری طاعن السن
همی گفت ای دریغ از هوش این خلق
که نشناسد مذنب را ز محسن
گرانی زان فتاد اندر ورامین
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۵۵
خداوندا توئی امروز در ملک
چراغ مملکت شمع قبیله
بتانت بحر دانش را سفینه
کلامت بیت حکمت را عقیله
جمال دانش از رویت هویدا
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۲۱
ز شادروان کسری چون گذشتی
گذر کن مست در ایوان جمشید
ببین تخت جم و دیهیم کسری
به احمد شه رسد از دور خورشید
ادیب الممالک » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱ - شادروان شاپور
شبی با گلعذاری مست و مخمور
گذر کردم بشادروان شاپور
کنار چشمه ای دیدم در آن کاخ
درختی برزده بر آسمان شاخ
به هر شاخش گلی خوشبوی و خوشرنگ
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۴ - طلیعه روزنامه نیم رسمی آفتاب
خداوندان دانش را بشارت
که از گردون بخاک آمد اشارت
ز نور آفتاب بامدادی
گشایش یافت اینک باب شادی
جریده آفتاب از مطلع نور
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۵
زمین گرد است مانند گلوله
نیوتن کرده واضح این مقوله
اگر چه گفته فیثاغورث از پیش
نبودش حجتی بر گفته خویش
نیوتن قول خود را با دلائل
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲۰
بنام ایزدان امشاسپندان
کز ایشان دیو و اهریمن به زندان
نخست افروزه اهورمزدا
خدای زنده دادار توانا
خجسته و همن و اندیشه نیک
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲۳ - شرایط قضاوت
کسی بر حکم بین الناس بگزین
که گویندت نیایی خوبتر زین
سزای مسند است آن پاک طینت
که باشد فضلش افزون از رعیت
دم خصمش نسازد تار و تیره
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » فرهنگ پارسی » شمارهٔ ۳ - بند سوم
بزن ای دلبر هر هفت کرده
نوای دوستی را هفت مرده
مفاعلین مفاعلین مفاعیل
هزج آغاز کن در هفت پرده
سروده و ستروع آهنگ است پرده
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » فرهنگ پارسی » شمارهٔ ۲۳ - نامهای دزدمه در دساتیر
همان کیوان ابا برجیس و بهرام
«سناشیر» است و «برهستی » چو بلرام
«هرامید» است خورشید جهانتاب
نپید آمد همان بیدخت پدرام
«کلنگ » از تیردان مه «فامشید» است
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » فرهنگ پارسی » شمارهٔ ۳۵ - در اقسام قند مکرر
بتاقند مکرر پنج قسم است
که با لعلت به دشنامی نیرزد
«سلیمان » و «فانیذ» است و «ابلوج »
چهارم «سنجری » پنجم «تبرزد»
ادیب الممالک » دیوان اشعار » اضافات » شمارهٔ ۵ - قصیده
بسی جستم نشان از اسم اعظم
که بد نقش نگین خاتم جم
همه اقطار عالم سیر کردم
مگر جویم نشان ازن نقش خاتم
بزرگی گفت چون آدم بمینو
[...]