خداوندا توئی امروز در ملک
چراغ مملکت شمع قبیله
بتانت بحر دانش را سفینه
کلامت بیت حکمت را عقیله
جمال دانش از رویت هویدا
چو ناز و ثروت از عام الجمیله
نه فرسائی تو از جذب دل و جان
نه شمس از جذب اجسام ثقیله
مرا ای میر دانا دست گردون
به گردن بسته اینک دست حیله
تنم چو شتر به در دام مرگ است
ز کید دمنه و مکر کلیله
به دیوانخانه عدلیه دیوی است
چو آن دیوی که شد نامش عدیله
تهی شد بنده را کاشانه ز آن دیو
چو امعا از پس شرب هلیله
بدم از فربهی چون شوشه سیم
شدم از لاغری زرین ملیله
مرا جوع البقر افکنده از پای
خران گرم نشاط اندر طویله
پی یکحبه با سگ در جوالم
که دنیا جیفه ای شد مستحیله
تنم تار از لعاب خامه خویش
بگرد خویشتن چون کرم پیله
زیم خوار و خورم خار و کشم خار
بسان اشتر نر در مسیله
ندارم از برای راحت خویش
به جز الطاف آن حضرت وسیله
ازیرا سوی درگاهت به امید
همی کردم وسیلت زین رسیله
وجود من به عدلیه ضرور است
چو اندر قرمه سبزی شنبلیله
الا تا در جهان ممتاز باشد
نبات از جنس و حیوان از فصیله
زند بر گرگ شاخ و کله با شیر
بزت در گله اسبت در خسیله
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کنند از شیهه شیون در طویله
تو گوئی مرده لیلی در قبیله
ز شورش جامه چاک و مو فتیله
درختان گرد او اهل قبیله
هجوم مردمان اندر مسیله
مثال جو بود کاید به کیله
چو دید از خصم بی زنهار پیله
چو نامردان نهاد اندر طویله
دگر باشد بمانند وسیله
که از عبد است بر حق بیرذیله
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.