گنجور

 
ادیب الممالک

کسی بر حکم بین الناس بگزین

که گویندت نیایی خوبتر زین

سزای مسند است آن پاک طینت

که باشد فضلش افزون از رعیت

دم خصمش نسازد تار و تیره

بلغزش دل نیازد خار و خیره

چو خصمان در برش سازنده حجت

شود تاریک از هر سو محبت

قرین عصمت و پرهیزگاری

شریک حلم و جفت و بردباری

ببین اندر هنرهائی که ورزد

که هر مردی بکار خویش ارزد

نظر کن نیک و کار مزد بشناس

به قدر همتش می داد ازو پاس

ز رنج و سختیش اندازه برگیر

ز هر کارش حسابی تازه برگیر

مده رنج کسی نسبت بغیرش

که هر کس زاید از خود شر و خیرش

برفق آرند از ایشان بی سود

نیاز آید از ایشان دست فرسود

چو زنگه شبه در آیینه کار

فراز آید کند آیینه را تار

شتاب و عجله را از کف گذارد

به آرامی ز هر سو ره سپارد

مکن بهر از رشوت کار را بیع

که این حاصل ندارد در جهان ریع

 
sunny dark_mode