گنجور

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۶

 

لب از خون تر کنم گر ساغری نیست

خوشم با ناله گر رامشگری نیست

چه شد کافتاده ام دور از بر تو؟

تپیدن هست اگر بال و پری نیست

دماغ آشفته عشق است عالم

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۷

 

بتی دارم که دل دیوانهٔ اوست

خراب جلوهٔ مستانهٔ اوست

کند سوسن به شکرش، تر زبانی

لب هر غنچه در افسانهٔ اوست

سر و کارم بود با شعله خویی

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۶

 

بهل آهنگ سلطانی درین کاخ

سرآور با پریشانی درین کاخ

اگر شیری،که از موری زبونی

مزن طبل سلیمانی درین کاخ

درخشان می شود مانند خورشید

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۴

 

خوش آن عاشق که شیدای تو باشد

بیابان گرد سودای تو باشد

سواد سومنات اعظم دل

خراب چشم شهلای تو باشد

من این دستی که افشاندم به کونین

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۲

 

فروزان کن ز رخ، کاشانهای چند

بسوزان شمع من، پروانه اى چند

فغانم گوش کن امشب که فردا

ز من خواهی شنید افسانه اى چند

دلم داند به پاس آشنایی

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۳

 

خوشا شمعی که سر تا پا بسوزد

بسازد با خود و تنها بسوزد

مرا پرورده عشق خانمان سوز

شرار من دل خارا بسوزد

دم گرمی که من دارم عجب نیست

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۳

 

سر زلفی به عالم دام کردند

دل رم خوردگان را، رام کردند

چه جانها سوختند از داغ حسرت

که تیغ غمزه، خون آشام کردند

دلم را داد ساقی بادهٔ عشق

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۵۷۸

 

بود یارم غم دیرینهء خویش

پریزادم دل بی کینهٔ خویش

عنانم درکف طفلی ست خود رای

ندانم شنبه و آدینهٔ خویش

بود عمری که می سازد چو شیران

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۵۸۵

 

سپندآسا در آتشخانه می‌رقص

به بال شعله، چون پروانه می‌رقص

بیفکن خرقه، هنگام سماع است

ز مستوری برآ، مستانه می‌رقص

سرودی نیست به از غلغل می

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۶۶۴

 

چو صنعان مشق سودا می رسانم

شراب عشق ترسا می رسانم

سراغی می دهم از حسن لیلی

که مجنون را به صحرا می رسانم

دربن ره دست دل را از غم عشق

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۶۸۰

 

من آن غارتگر جان می پرستم

غم جان نیست، جانان می پرستم

ز دیر هستی من گرد برخاست

هنوز آن نامسلمان می پرستم

دمید از تربتم صبح قیامت

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۷۴۰

 

محبّت برتر آمد از چه و چون

تعالی العشق عن نعت یقولون

نیاز من بود در خورد نازت

که خواهد حسن لیلی، عشق مجنون

خجالت می دهد از نونهالان

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » قطعات » شمارهٔ ۴۴ - تضمین از سعدی

 

بود بر محملم، دل چون درایی

مرنج از من، اگر سنجم نوایی

نفس در پردهٔ دل می سراید

ز سعدی نکته درد آشنایی

غرض نقشی ست کز ما باز ماند

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۹۰

 

نهانی کرده ای یغما، دل من

کجا بردی؟ چه کردی با دل من؟

گرانبار تغافلها نگاهت

سبکدوش تمناها، دل من

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۹۹

 

به دنبال خرام آن پری رو

رمیدن می رود از یاد آهو

بود ادبار دنیا، به ز اقبال

قفای زشت، باشد خوشتر از رو

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » مثنویات » چمن و انجمن » بخش ۱ - مثنوی مسمّی به چمن و انجمن

 

به نام آن که آذر را چمن ساخت

دل دوزخ شرر را انجمن ساخت

به ناز افروخت در بزم دل، اورنگ

قدم زد بر بساط سینه ی تنگ

غمش پروانه را شد کارفرما

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » مثنویات » چمن و انجمن » بخش ۲ - کف نیاز به دربار بی نیاز به دعا گشودن و گوهر مدعا از نیسان عطا ربودن

 

خداوندا درین دیرینه منزل

دری نشناختم غیر از در دل

ندانستم رهی جز راه عشقت

گواه من، دلِ آگاه عشقت

برین در، حلقه کردم چشم امّید

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » مثنویات » چمن و انجمن » بخش ۳ - آرایش شاهدان انجمن آرای سخن به زیور نعت خواجهٔ کونین صلّی الله علیه و آله المصطفین

 

نخستین مظهر لطف الهی

گرامی گوهر دیهیم شاهی

قدم سای بساط قاب قوسین

عبیر جیب حورش، گرد نعلین

شفاعت سنج مشتی تیره روزان

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » مثنویات » چمن و انجمن » بخش ۴ - از خوان وصال به سرانگشت خامه نمکی چشیدن و عرض نیاز را به بساط خطاب کشیدن

 

عجب نبود که گردی دستگیرم

فقیرم یا رسول الله، فقیرم

لب خشک مرا درجرعه، نم نیست

کف جود تو را سرمایه کم نیست

به محتاجان کریمان را نظرهاست

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » مثنویات » چمن و انجمن » بخش ۵ - رخ طاعت به خاک ضراعت سودن و لب سوال به منتهی الآمال گشودن

 

به هجران، زاری دلهای خونین

ز حد بگذشت یا ختم النبیین

ز اشک و آه مهجوران بی تاب

جهانی غوطه زد در آتش و آب

سپاه درد، با جان در ستیز است

[...]

حزین لاهیجی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode