محبّت برتر آمد از چه و چون
تعالی العشق عن نعت یقولون
نیاز من بود در خورد نازت
که خواهد حسن لیلی، عشق مجنون
خجالت می دهد از نونهالان
مرا چون بید مجنون، بخت وارون
من و تو هر دو گریانیم ای ابر
چه در کوه و چه در دریا، چه هامون
ولیک از من بسی فرق است با تو
تو آب از دیده می باری و من خون
دوند از جوش غم، اشک من و یار
به هنگام وداع از دیده بیرون
ولیک از چهره اشکش گشت گلرنگ
مرا شد چهره سبز از اشک گلگون
حزین از تیره روزی در شب هجر
به شمع صبح زد آهم شبیخون
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عمیق عاشقی و غم از جدایی میپردازد. شاعر به این نکته اشاره میکند که محبت و عشق برتر از هر چیزی است و بیان میکند که نیاز او به زیبایی و معشوقش ضروری است. او حس میکند که خود به دلایلی در مصیبت و اندوه به سر میبرد و در عین حال، احساساتش با معشوقش متفاوت است. در حالی که معشوق اشک میریزد، او خون میگرید و این تفاوتها نشاندهنده عمق درد و رنج اوست. شاعر به شدت تحت تأثیر جدایی قرار دارد و در این حالت، درد و حسرتش را به زیبایی توصیف میکند.
هوش مصنوعی: عشق و محبت از هر چیزی برتر است و ما به نکتهای میرسیم که عشق، خود را به توصیف نمیکشد.
هوش مصنوعی: به محبت و زیبایی تو نیاز دارم، زیرا عشق مجنون به لیلی با زیبایی او آغاز میشود.
هوش مصنوعی: احساس خجالت و شرمندگی میکنم به خاطر نونهالان، مانند بید مجنون که دچار سرنوشت ناخوشایندی شده است.
هوش مصنوعی: ما هر دو در حال گریه هستیم، ای ابر، چه در کوهها و چه در دریا، چه در دشتها.
هوش مصنوعی: البته! این بیت بیانگر یک تفاوت عمیق میان احساسات دو نفر است. یکی از آنها دچار اندوهی است که به صورت اشک ریختن نمایان میشود، در حالی که دیگری به شدت آسیبدیده و دردش به حدی است که به جای اشک، خون میریزد. این تفاوت نشاندهنده عمق و شدت احساسات شخصی است که تجربه میکند.
هوش مصنوعی: در لحظه وداع، به خاطر غم و اندوهی که در دل دارم، اشکهای من و عشقام از چشمانمان سرازیر میشود.
هوش مصنوعی: اما از چهرهاش، اشکش باعث شد که رنگ من گلگون شود و چهرهام به خاطر اشکهای سرخ، سبز و شاداب گردید.
هوش مصنوعی: در دل شبهای غم و جدایی، با دل پر از درد و آتش عشقی که در دل دارم، به روشنی و امید صبح نزدیک میشوم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
که پرسد زین غریب خوار محزون
خراسان را که بیمن حال تو چون؟
همیدونی چو من دیدم به نوروز؟
خبر بفرست اگر هستی همیدون
درختانت همی پوشند مبرم
[...]
چو نشکوهید او را دل ز جیحون
چرا بشکوهد از حال دگرگون
اگر دستم رسد بر چرخ گردون
از او پرسم که این چون است و آن چون
یکی را میدهی صد ناز و نعمت
یکی را نان جو آلوده در خون
درآمد موکب عید همایون
که بر صاحب مبارک باد و میمون
سپهر مجد مجدالدین که شاهان
ز مجدش ملک را کردند قانون
عدو بندی که کلکش در دهاده
[...]
نه خورشید جهان کاین چشمهٔ خون
بدین کار است گردان گرد گردون
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.