گنجور

 
حزین لاهیجی

محبّت برتر آمد از چه و چون

تعالی العشق عن نعت یقولون

نیاز من بود در خورد نازت

که خواهد حسن لیلی، عشق مجنون

خجالت می دهد از نونهالان

مرا چون بید مجنون، بخت وارون

من و تو هر دو گریانیم ای ابر

چه در کوه و چه در دریا، چه هامون

ولیک از من بسی فرق است با تو

تو آب از دیده می باری و من خون

دوند از جوش غم، اشک من و یار

به هنگام وداع از دیده بیرون

ولیک از چهره اشکش گشت گلرنگ

مرا شد چهره سبز از اشک گلگون

حزین از تیره روزی در شب هجر

به شمع صبح زد آهم شبیخون

 
 
 
ناصرخسرو

که پرسد زین غریب خوار محزون

خراسان را که بی‌من حال تو چون؟

همیدونی چو من دیدم به نوروز؟

خبر بفرست اگر هستی همیدون

درختانت همی پوشند مبرم

[...]

باباطاهر

اگر دستم رسد بر چرخ گردون

از او پرسم که این چون است و آن چون

یکی را می‌دهی صد ناز و نعمت

یکی را نان جو آلوده در خون

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از باباطاهر
انوری

درآمد موکب عید همایون

که بر صاحب مبارک باد و میمون

سپهر مجد مجدالدین که شاهان

ز مجدش ملک را کردند قانون

عدو بندی که کلکش در دهاده

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه