گنجور

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۹ - خواستن موبد شهرو را و عهد بستن شهرو با موبد

 

گُلت چون نیم‌پژمرده چنین‌ست،

سزاوارِ هزاران آفرین‌ست.

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۳ - آمدن زرد پیش شهرو به رسولى

 

کجا فرمان شاهنشه چنینست

مرا فرمان او همتای دینست

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۷ - سرزنش کردن موبد ویس را

 

شهنشه گفت نیکست ار چنینست

دل رامین سزای آفرینست

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۸ - گردیدن شاه موبد به گیتى در طلب ویس

 

تو گویی باد پیشم آتشینست

زمین در زیر پایم آهنینست

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۴ - آمدن رامین به دز اشکفت دیوان پیش ویس

 

مرا این جای فردوس برینست

که در وی حور با من همنشینست

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۸ - آگاهى یافتن موبد از رامین و رفتن او در باغ

 

چه سودست ار بخوبی حور عینست

که با من مثل دیو بد به کینست

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۰ - نصیحت کردن به‌گوى رامین را

 

بدو گفت این که تو گویی چنینست

دل من با روان من به کینست

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۲ - پاسخ دادن ویس موبد را

 

مرا چه چاره چون بختم چنینست

تو گویی چرخ با جانم به کینست

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۳ - رفتن رامین به گوراب و دور افتادن از ویس

 

چنان دانم که این سختی پسینست

دلم زین پس به شادی بر یقینست

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۳ - رفتن رامین به گوراب و دور افتادن از ویس

 

سمنبر ویس گفت آری چنینست

و لیکن بخت من با من به کینست

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۹ - بیمار شدن ویس از فراق رامین

 

مرا چون بخت من با من به کینست

ز بیگانه چه نالم گر چنینست

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۲ - مویه کردن ویس بر جدایى رامین

 

چه بد کردم که او با من چنینست

مگرباد تو با من هم به کینست

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۸۶ - پاسخ دادن رامین ویس را

 

عتابست این نه جنگ راستینست

چرا با جان من چندینت کینست

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۹۲ - پاسخ دادن رامین ویس را

 

و لیکن بخت من امشب چنینست

که چون بدخواه من با من به کینست

فخرالدین اسعد گرگانی
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۴۳ - در مدح علاء الدوله اتسز

 

بزینت باغ چون خلد برینست

ریاحین اندرو چون حور عینست

نثار آسمان لؤلوی لالاست

شعار بوستان دیبای چینست

خمیده همچو خاتم شاخ گلبن

[...]

وطواط
 

عطار » الهی نامه » بخش هفتم » (۱۷) حکایت شیخ ابوسعید رحمةالله علیه

 

ولی آن چیز کان حق الیقینست

بنتوان گفت خاموشیم ازینست

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش نهم » (۲) حکایت بهلول و گورستان

 

زمین را چون عمل با ماه اینست

چه سازد آنکه او غرق از زمینست

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش نهم » (۱۰) حکایت آتش و سوخته

 

چو خشت پخته خشتی آتشینست

نشاید گور آن را کاهل دینست

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش نهم » (۱۰) حکایت آتش و سوخته

 

چراغی کز در حق نازنینست

مثالش چون چراغ یاسمینست

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دوازدهم » (۹) حکایت ماه و شوق او با آفتاب

 

چو این شب خویش آراید یقینست

بدو کس ننگرد کو خویش بینست

عطار
 
 
۱
۲
۳
۴
sunny dark_mode