فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۹ - نامه نوشتن رامین به مادر و آگاه شدن موبد
درود ویس جانافزای بپذیر
بسی خوشتر ز بوی گل به شبگیر
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۰ - نشستن موبد در بزم با ویس و رامین و سرود گفتن رامین به حال خود
چه مانستی به ویسه دایهٔ پیر
کجا باشد کمان مانندهٔ تیر
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۰ - نشستن موبد در بزم با ویس و رامین و سرود گفتن رامین به حال خود
به نزدیک آمد اینک بام شبگیر
دلا بپسیچ تا بر دل خوری تیر
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۰ - نشستن موبد در بزم با ویس و رامین و سرود گفتن رامین به حال خود
پس آنگه همچو گوری جسته از شیر
ز بام گوشک تازان آمد او زیر
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۴ - آمدن رامین به دز اشکفت دیوان پیش ویس
به گِردش کندهای پر زهر جانگیر
سوی کنده جهانی مرد چون شیر
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۵ - آمدن شاه موبد از روم و رفتن به دز اشکفت دیوان نزد ویس
بنالد کبگ با من گاه شبگیر
تو گویی کبگ بم گشستهست و من زیر
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۰ - نصیحت کردن بهگوى رامین را
گهی چون لاله شد رویش ز تشویر
گهی چون زعفران و گاه چون قیر
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۱ - اندر پند دادن شاه موبد ویس را و سرزنش کردن
که من در مهر تو گشتم ز جان سیر
ترا زین پس نپرسم جز به شمشیر
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۲ - پاسخ دادن ویس موبد را
کنون از جان خود گشتم چنان سیر
که خواهم خویشتن را خوردهٔ شیر
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۴ - رفتن رامین به گوراب و دیدن گل و عاشق شدن بر وى
دلت بستهست بر وی دایهٔ پیر
به افسون ساخته مسمار و زنجیر
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۷ - رسیدن پیگ رامین به مرو شاهجان و آگاه شدن ویس از آن
چه گویی دایه زین پیگ روانگیر
که ناگه بر دلم زد ناوک تیر
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۸ - رفتن دایه به گوراب نزد رامین
بگفت این و به راه افتاد شبگیر
کمان شد مرو دایه جسته زو تیر
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۸ - رفتن دایه به گوراب نزد رامین
ز بس در چرم ایشان آژده تیر
تو گفتی پرّور بودند نخچیر
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۸ - رفتن دایه به گوراب نزد رامین
چو دایه دید رامین را به نخچیر
دلش گشت از جفای رام پر تیر
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۹ - بیمار شدن ویس از فراق رامین
وزان پس دایه را با یک جگر تیر
گسی کرد از میان دشت نخچیر
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۵ - نامهٔ پنجم اندر جفا بردن از دوست
ازان خوانند آرش را کمانگیر
که از ساری به مرو انداخت یک تیر
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۶ - نامهٔ ششم اندر نواختن و خواندن دوست
مخور زین روزگار رفته تشویر
وفا و مهربانی را ز سر گیر
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۴ - گفتن رفیدا حال رامین با گل
و گر صد بار بر آتش نهی قیر
نگیرد قیر هرگز گونه شیر
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۴ - گفتن رفیدا حال رامین با گل
چو رامین نیز باز آمد ز نخچیر
چو نخچیری بد اندر دل زده تیر
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۴ - گفتن رفیدا حال رامین با گل
بکوشیدم بسی با پیل و با شیر
به جنگ اندر شدم بر هردوان چیر