عطار » هیلاج نامه » بخش ۲۹ - در هدایت یافتن در شریعت فرماید
ز دست عقل اینجا من اسیرم
فرو ماندم درین غوغا بمیرم
عطار » هیلاج نامه » بخش ۳۶ - سؤال دیگر شبلی از منصور
ز دست خلق مانده در ز حیرم
زمانی باش اینجا دستگیرم
عطار » هیلاج نامه » بخش ۵۰ - جواب دادن شیخ جنید شیخ کبیر را
بجز او پیشوادیگر نگیرم
یقین اینست ای شیخ کبیرم
عطار » مظهر » بخش ۳ - در اشاره به کتب و تألیفات خود فرماید
بحقّ پیر ذخّار کبیرم
که او بوده بدین عالم منیرم
عطار » مظهر » بخش ۷ - در اشاره بتألیفات خود و عدد ابیات آنها فرماید
بکعبه زاد از مادر امیرم
از آن شد حلقهٔ او دستگیرم
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۱۹ - در اظهار کردن قوّت و قدرت و استغناء کل فرماید
منم یکتا که جمله دستگیرم
بمیرانم تمامت من نمیرم
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۳۶ - در جواب دادن پیر دانا و استعانت کردن و یاری خواستن فرماید
بدو گفت ای دل و جان دستگیرم
که تو هستی جوان، من زار و پیرم
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۴۸ - در جواب دادن ابلیس در اعیان فرماید
میان هر دو من اینجا اسیرم
همو باشد در اینجا دستگیرم
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۷۳ - در بیرون کردن جبرئیل علیه السلام حضرت آدم صفی را از بهشت ونصیحت کردن جبرئیل اورا فرماید
من اندر دست جمله دستگیرم
خداوند جهان بی نظیرم
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۷۳ - در بیرون کردن جبرئیل علیه السلام حضرت آدم صفی را از بهشت ونصیحت کردن جبرئیل اورا فرماید
جمال ماست در بدر منیرم
که رخشانست عین بی نظیرم
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۸۴ - در سؤال کردن مرید از حضرت شیخ که شیطان مرا زحمت میدهد و جواب دادن شیخ مرید را فرماید
ز پیری سخت غمخوار و اسیرم
همی بینم که اکنون سخت پیرم
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۸۸ - در جواب دادن اکّافی قدّس سره هاتف غیب و اسرارهای نهانی یافتن فرماید
از این صورت چنان خوار و اسیرم
که جانانست بیشک دستگیرم
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۵ - در صفات پرده در افتادن فرماید
چنان ازدست معنی من اسیرم
حقیقت زین اسیری دستگیرم
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۱ - تمامی اشیا از یک نور واحدند
من آن سرّ پیش از آن کز خود بمیرم
شدم پیدا از ان بدر منیرم
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۳۴ - درخبردادن صاحب اسرار فرماید
جدائی نیست من شیخ کبیرم
بمعنی در عیانم بی نظیرم
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۹۵
بیا، جانا، که جانت را بمیرم
وگر میرم به جان منت پذیرم
خلاص من بجویید، ای رفیقان
که من در قید مهر او اسیرم
نظر گفتند داری با فقیران
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » خسرو و شیرین » بخش ۲۸ - رفتن خسرو پیش فرهاد و مناظرهٔ ایشان
مرا تا جان بود ترکش نگیرم
وگر میرم رها کن تا بمیرم
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » خسرو و شیرین » بخش ۲۸ - رفتن خسرو پیش فرهاد و مناظرهٔ ایشان
ور این اندیشه را در خویش گیرم
عجب نبود گر از غیرت بمیرم
سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۳۰ - جمشید و سفر دریا
ازین ترسم که در حسرت بمیرم
مراد دل ز دلبر برنگیرم!»