گنجور

اوحدی » منطق‌العشاق » بخش ۲۶ - حکایت

 

به دست خود سزای خویش دیدم

که: پا پیش از گلیم خود کشیدم

اوحدی
 

اوحدی » منطق‌العشاق » بخش ۳۵ - نامهٔ پنجم از زبان عاشق به معشوق

 

مرا بینی و خود گویی: ندیدم

بسی خواری که از جورت کشیدم

اوحدی
 

اوحدی » منطق‌العشاق » بخش ۴۹ - نامهٔ هفتم از زبان عاشق به معشوق

 

من از پیوند این صورت بریدم

چو مقصودی که می‌جستم ندیدم

اوحدی
 

اوحدی » منطق‌العشاق » بخش ۴۹ - نامهٔ هفتم از زبان عاشق به معشوق

 

بسا دردی که از دوری کشیدم!

بسا رنجی که از هجر تو دیدم!

اوحدی
 

جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۱۸۴

 

ترا از هر دو عالم برگزیدم

به صد ناز و نیازت پروریدم

گهی بر دیده خود جات کردم

گهی جان پیش پایت گستریدم

به عشقت ترک نام و ننگ گفتم

[...]

جلال عضد
 

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۷۲ - غزل

 

ای دوست چه گویم که من از هجر چه دیدم

دشمن مکشاد آنچه من از دوست کشیدم

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۱۰۷ - تدبیر جمشید و خورشید برای عزیمت به چین

 

به اقبالت به هر کامی رسیدم

می عشرت ز هر جامی چشیدم

سلمان ساوجی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۶۹۶

 

بسی درد از غم عشقت کشیدم

ز بی دردی بتر دردی ندیدم

یکایک درد من درمان پذیرفت

از آن دم کز تواین شربت چشیدم

به نیم اندوه از صد غضه رستم

[...]

کمال خجندی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۱۲۲

 

بسی در مجمع خوانها رسیدم

حریف پخته ای چون نان ندیدم

مرا در سر هوای کله افتاد

صباحی بوی گیپا چون شنیدم

زشوق جوش بره شب به بازار

[...]

صوفی محمد هروی
 
 
۱
۸
۹
۱۰
۱۱
۱۲
۱۳
sunny dark_mode