گنجور

 
کمال خجندی

بسی درد از غم عشقت کشیدم

ز بی دردی بتر دردی ندیدم

یکایک درد من درمان پذیرفت

از آن دم کز تواین شربت چشیدم

به نیم اندوه از صد غضه رستم

به یک درد از هزاران غم رهیدم

من آن مرغم که در دام بلایت

چو پیچیدم غم و درد تو چیدم

فغان خود من سرگشته زین درد

رساندم بر فلک هر جا رسیدم

طبیب عاشقانت نام کردند

چو دردت بر همه درمان گزیدم

به اوصاف کمال امروز از عشق

از آن فردم که همدرد فریدم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
مولانا

ایا یاری که در تو ناپدیدم

تو را شکل عجب در خواب دیدم

چو خاتونان مصر از عشق یوسف

ترنج و دست بیخود می بریدم

کجا آن مه کجا آن چشم دوشین

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
امیرخسرو دهلوی

ز تو صد فتنه بر جان پیش دیدم

چنین باشد چو گفت دل شنیدم

گذر کردم به بازار جمالت

دلی بفروختم، جانی خریدم

جهانی کشته ای از من مکن ننگ

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از امیرخسرو دهلوی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه