گنجور

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۲ - مویه کردن ویس بر جدایى رامین

 

بدرّد این دل از بس غم که در اوست

بدرّد نار چون پر گرددش پوست

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۳ - سیر شدن رامین از گل و یاد کردن عهد ویس

 

اگرچه ناز و شادی سخت نیکوست

گرامی‌تر ز صد شادی یکی دوست

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۴ - گفتن رفیدا حال رامین با گل

 

مرا درد آمد از نا دیدن دوست

کنون درمان من هم دیدن اوست

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۴ - گفتن رفیدا حال رامین با گل

 

وگر کشته شوم در حسرت دوست

مرا زان مرگ نامی سخت نیکوست

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۸۰ - پاسخ دادن ویس رامین را

 

درین گیتی به من شایسته خود اوست

که با آهوی من دارد مرا دوست

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۸۴ - پاسخ دادن رامین ویس را

 

توی دشمن مرا و هم توی دوست

نکوبختی که هر چیز از تو نیکوست

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۸۸ - پاسخ دادن رامین ویس را

 

گذار شهر و راه دشمن و دوست

ز یار خویش بخشودن نه نیکوست

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۹۳ - پاسخ دادن ویس رامین را

 

چه نیکو داستانی زد یکی دوست

که خاموشی به مرغان نیز نیکوست

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۹۶ - پاسخ دادن رامین ویس را

 

بلا را خودهمین یک حال نیکوست

که بشناسی بدو در، دشمن و دوست

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۰۲ - رفتن موبد به شکار

 

مرا بی دوست خامش بودن آهوست

گرستن بر جدایی سخت نیکوست

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۱۱ - وفات کردن ویس

 

شکیبانی ز پیران سخت نیکوست

بخاصه در فراق جفت یا دوست

فخرالدین اسعد گرگانی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۳

 

به مادرم گفتم ای بد مهر مادر

نبیره دوست من دشمن نه نیکوست

جوابم داد گفتا دشمن تست

نباشد دشمن دشمن به جز دوست

سنایی
 

عبدالقادر گیلانی » غزلیات » شمارهٔ ۱۳ - زلال رحمت حق

 

گنه کردی بگو کردیم ای دوست

که بعد از کار بد این توبه نیکوست

گنه کردن اگرچه خوی توگشت

ولی عفو گناهت هم مرا خوست

توشب بر خاک ، رو می مال ،می نال

[...]

عبدالقادر گیلانی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۲۰ - نمودن شاپور صورت خسرو را بار اول

 

نشسته هر یکی چون دوست با دوست

نمی‌گنجید کس چون غنچه در پوست

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۳۷ - صفت بهار و عیش خسرو و شیرین

 

چو از خرم‌بهار و خرمی‌دوست

به گل‌ها بردرید از خرمی پوست

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۷ - مناظرهٔ خسرو با فرهاد

 

بگفتا جان مده بس دل که با اوست

بگفتا دشمنند این هر دو بی‌دوست

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۶۵ - شنیدن خسرو از اوصاف شِکر خانمِ اسپهانی (اصفهانی)

 

چنان گو راز خود با به‌ترین دوست

که پنداری که دشمن‌تر کسی اوست

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۶۹ - پاسخ دادن شیرین خسرو را

 

بسی هم‌صحبتت باشد در این پوست

ولیکن استخوان، من مغزم ای دوست

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۷۶ - پاسخ خسرو شیرین را

 

به کام دشمنم کردی نه نیکوست

که بد کاریست دشمن کامی ای دوست

نظامی
 
 
۱
۲
۳
۴
۲۵
sunny dark_mode