گنجور

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۱۱ - نمودن شاپور صورت خسرو به شیرین بار دوم

 

که تا دیده بدان صورت گشودم

چه معنیها از آن صورت نمودم

سلیمی جرونی
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۳۸ - حکایت کردن خسرو با مریم از درد شیرین

 

من این گفتم ولی در دل نبودم

بدان ای مه تو را می آزمودم

سلیمی جرونی
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۳۹ - رفتن شاپور پیش شیرین و عتاب کردن شیرین به او

 

زیان کردی سراسر جمله سودم

نکردی آتش و کشتی به دودم

سلیمی جرونی
 

اهلی شیرازی » شمع و پروانه » بخش ۱۹ - یاری کردن شمع پروانه را در عشق

 

ترا هر چند در جور آزمودم

فزون شد اعتقاد از آنچه بودم

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » شمع و پروانه » بخش ۳۴ - خطاب شمع با کافور و استعانت از او

 

چو میسوزد ز سر تا پا وجودم

ندارد مرهم کافور سودم

اهلی شیرازی
 

وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۴۴ - امتحان کردن شیرین فرهاد را در عشق

 

ترا چندان که باید آزمودم

به رویت باب احسانها گشودم

وحشی بافقی
 

عرفی » مثنویات » شمارهٔ ۲۶ - بامداد شیرین

 

غلط گویم کجا لب می‌گشودم

به کجبازیش صدره می‌نمودم

عرفی
 

نوعی خبوشانی » مثنوی سوز و گداز » بخش ۴ - صفت شب و سبب آغاز این خجسته داستان

 

ز بس حیرت به حیرت در فزودم

چنان گشتم که پنداری نبودم

نوعی خبوشانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۸ - قضا و قدر

 

چو غنچه از گره نقدی گشودم

به خرج همتم چیزی فزودم

سلیم تهرانی
 

ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۱۳ - در حسب حال خود

 

ز بحر شوق چون رودی گشودم

چراغ افروز آهنگی سرودم

ملا مسیح
 

قائم مقام فراهانی » جلایرنامه » بخش ۱۷

 

هر آن اسباب و اموالی که بودم

به نازل قیمتی بیعش نمودم

قائم مقام فراهانی
 

صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۲۰۰ - عرفان

 

من ار بی قابلیت در نمودم

تو قابل می‌توانی کرد زودم

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۳۴۶ - القرب

 

الست اعنی که ثابت در وجودم

بلی یعنی که ساری در حدودم

صفی علیشاه
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » مثنوی » بخش ۱۴ - جواب

 

که من مستم ولی مست وجودم

خراب غیب و آباد شهودم

صفای اصفهانی
 

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۱۲۳ - به پهنای ازل پر می گشودم

 

به پهنای ازل پر می گشودم

ز بند آب و گل بیگانه بودم

بچشم تو بهای من بلند است

که آوردی ببازار وجودم

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۲ - سخن‌ها رفت از بود و نبودم

 

سخن‌ها رفت از بود و نبودم

من از خِجْلَت، لبِ خود، کم گشودم

سجودِ زنده‌مردان می‌شناسی؟

عیارِ کارِ من گیر از سجودم

اقبال لاهوری
 
 
۱
۳
۴
۵
۶
sunny dark_mode