گنجور

عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » بسم الله الرحمن الرحیم

 

ز عشقت لاله هر دم خون دل خورد

ازاین ماندست دل پُر خون و رخ زرد

عطار
 

عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » بسم الله الرحمن الرحیم

 

حقیقت عقل وصف تو بسی کرد

به آخر ماند با جانی پُر از درد

عطار
 

عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » بسم الله الرحمن الرحیم

 

از اوّل آدمت اینجا طلب کرد

که آدم بود ازتو صاحب درد

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود

 

چو بود آن مرد اعرابی جوان مرد

دران شب هر دو تن را میهمان کرد

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود

 

زنش گفتا بشارت بادت ای مرد

که آن زن نه خطا و نه زنا کرد

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دوم » (۸) مناظرۀ شیخ ابوسعید با صوفی و سگ

 

بصوفی گفت شیخ ای بی وفا مرد

کسی با بی‌زبانی این جفا کرد

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش سوم » (۱) سؤال ابراهیم ادهم از مرد درویش

 

چنین گفت آنگه ابراهیم کای مرد

هر آن درویش درمانده که زن کرد

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهارم » (۴) حکایت شه زاده که مرد سرهنگ بر وی عاشق شد

 

بسی زیر و زبر آمد دران درد

که هرگز کس نگشت آگاه ازان مرد

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش پنجم » (۲) حکایت مرد نمازی و مسجد و سگ

 

زبان بگشاد گفت ای بی ادب مرد

ترا امشب بدین سگ حق ادب کرد

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش پنجم » (۸) سؤال مرد درویش از جعفر صادق

 

که چون کارم یکی دیگر نمی‌کرد

کسی روزی من چون من نمی‌خورد

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دهم » (۲) مناجات موسی با حق تعالی ودر خواستن او یکی از اولیا

 

بجوش آمد دل موسی ازان درد

بسی دردش زیادت شد ازان مرد

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش یازدهم » (۲) حکایت آن دیوانه که تابوتی دید

 

ولی الحمدلله می‌توان کرد

که جائی می‌توان دید این جوانمرد

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دوازدهم » (۳) حکایت شبلی با آن جوان در بادیه

 

ازو پرسید شبلی کای جوانمرد

چنین کت امر می‌آید چنان گرد

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش سیزدهم » (۶) حکایت کشته شدن پسر مرزبان حکیم

 

نمی‌یارم پسر را با بها کرد

که خون خوردن بوَد از خون بها خورد

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهاردهم » (۲) حکایت نمرود

 

بر آن تخته بماند آن کودک خرد

پیاپی موجش از هر سو همی برد

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهاردهم » (۲۴) حکایت جوان نمک فروش که بر ایاز عاشق شد

 

شهش گفتا درین بحر ای جوانمرد

چگونه عزم غوّاصی توان کرد

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش پانزدهم » (۸) حکایت ابراهیم ادهم با خضر علیه السلام

 

بسی سوگند دادش کای جوانمرد

قبولم کن کنون گر می‌توان کرد

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش هجدهم » (۸) حکایت شیخ علی رودباری

 

اگر تو ذرّهٔ داری ازین درد

زمان عشق بازی این چنین گرد

عطار
 
 
۱
۲
۳
۱۰
sunny dark_mode