فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۸ - جواب دادن ویس رسول شاه موبد را
شهنشه را فزون شد مهر در دل
تو گفتی شکرش بارید بر دل
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۹ - رفتن دایه بار دیگر به پیش ویس و حال گفتن
مرا ازار تو سختست بر دل
و گر نه هیچ کامم نیست در دل
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۵ - رسیدن آذین از ویش به رامین
وز آن ابر اوفتادش برق بر دل
بدیدش برق آتشسوز در دل
اوحدی » منطقالعشاق » بخش ۳۵ - نامهٔ پنجم از زبان عاشق به معشوق
ترا همچون کمی پرسیم و زر دل
مرا چون کوه دایم سنگ بر دل
ابن یمین » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ١ - کارنامه
هژبر روز هیجا گرد پر دل
که باشد پیل پیش او شتر دل
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۸ - این ابیات مثنوی حسبالحال گفته در عذر ارسال شعر به بزرگی که شعر میگفته
الا ای پادشاه کشور دل
که دایم میزند عشقت در دل
وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۳۷ - در نوشتن شیرین جواب خسرو را و عتاب کردن بدو در عشق و محبت با دیگران
مزن تیغ آنکه را تیر است بر دل
منه بار آنکه را بار است در دل
جویای تبریزی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۸ - مثنوی توصیف کوه پیر پنچال و سختی راه و تعریف کشمیر مینو نظر
بزن خود را سیه مستانه بر دل
قدح بر کف کول استاده در دل
حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۴
چه شوری بود یاران بر سر دل
ز غم گوئی سرشته پیکر دل
نریزد ساقی بزم محبت
بجز خوناب غم در ساغر دل
بجز سوزش نسازد هیچ باطبع
[...]
حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۵
فلک دوران زند بر محور دل
وجود هر دو عالم مظهر دل
اگر اکسیر درد عشق خواهی
بیا شو از گدایان در دل
هر آن کالا که در بازار عشق است
[...]
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۳ - اسرار سبزواری سَلَّمَهُ اللّهُ تَعالَی
نشد افسرده ز آب هفت دریا
چو آتش بود اندر مجمر دل
فایز » ترانههای فایز بر اساس نسخهای دیگر » دوبیتیها » شمارهٔ ۲۶۸
غراب عشق اندر بندر دل
علم زد بهر فتح کشور دل
از این فوج عرب غم فایز آخر
خدا داند چه آرد بر سر دل
صفای اصفهانی » دیوان اشعار » مثنوی » بخش ۱ - بسم الله الرحمن الرحیم
گذشتم تا رسیدم بر در دل
شنیدم هایهوی کشور دل
اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۴۳ - نگاهی داشتم بر جوهر دل
نگاهی داشتم بر جوهر دل
تپیدم ، آرمیدم در بر دل
رمیدم از هوای قریه و شهر
به باد دشت وا کردم در دل