عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۳ - هم در صفات دل گوید و خطاب بنده حق را عزّ و جل
درون تو گلستان خدائیست
درون عشق از بلبل نوائیست
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۶ - تمامی اشیا از یک نور واحدند (ادامه)
از این نورم حقیقت روشنائیست
که مر تحقیق این نور خدائی است
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۳۴ - درخبردادن صاحب اسرار فرماید
صفای نور حق در روشنائیست
که نور دیدهات عین خدائیست
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۴۰ - سؤال کردن صاحب راز از شیخ عطّار قدّس سرّه
ترا در سرّ ایمان روشنائیست
ز ایمانت همه عین خدائی است
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » خسرو و شیرین » بخش ۱۶ - نصیحت کردن شاپور به خسرو و دلالت کردن او را به شکر
که تا دوران گردون را روائیست
بنای کار او بر بیوفائیست
جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۲
هوای کوی جانان خوش هواییست
مگر آرام جان مبتلاییست
به بالای تو عاشق گشتم ای مه
بلای عشق جانان خوش بلاییست
نسیم صبح عنبر بو از آنست
[...]
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۴۵ - فرستادن زلیخا دایه را به نزدیک یوسف علیه السلام و مطالبه مقصود کردن و ابا نمودن وی از آن
زلیخا گرچه زیبا دلرباییست
فتاده در کمندت مبتلاییست
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۴۸ - رسیدن شب و عرضه کردن کنیزکان جمال خویش را بر یوسف علیه السلام تا به کدامیک از ایشان رغبت نماید
ازین عالم برون ما را خداییست
که ره گم کردگان را رهنماییست
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۵۸ - در پشیمان شدن زلیخا از فرستادن یوسف علیه السلام به زندان و فریاد و زاری کردن بر مفارقت وی
هلاک عاشق از جانان جداییست
به تخصیص آنکه بعد از آشناییست
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۷۲ - شکایت از فلک پر نکایت که اژدهاوار گرد عالمیان حلقه کرده و همه را به دایره تصرف خود درآورده بر یکی زخم زند و بر دیگری زهر افکند نه هیچ از دست رفته را با وی دست ستیز و نه هیچ از پای افتاده را از وی پای گریز
فلک بر خویش پیچان اژدهاییست
پی آزار ما زور آزماییست
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۷۲ - شکایت از فلک پر نکایت که اژدهاوار گرد عالمیان حلقه کرده و همه را به دایره تصرف خود درآورده بر یکی زخم زند و بر دیگری زهر افکند نه هیچ از دست رفته را با وی دست ستیز و نه هیچ از پای افتاده را از وی پای گریز
تو را با هر که رو در آشناییست
قرار کارت آخر بر جداییست
سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۴۲ - آگاه شدن خسرو از احوال فرهاد
بگفتا هیبتش از پارسائیست
ندارم شک که این عشق خدائیست
سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۴۳ - مناظره کردن خسرو با فرهاد
مرا تا با من ای جان آشنایی ست
میان ما و تو رسم جدایی ست
سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۵۳ - پاسخ دادن شیرین، خسرو را
اگر باشد طمع، شاهی گدایی ست
طمع یک سو نهادن پادشایی ست
سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۸۱ - جواب
جهان هر چند پر زینت سرایی ست
برون کش رخت ازینجا کین نه جایی ست
سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۹۵ - نامه نوشتن پیغمبر صلی الله علیه و سلم به پرویز
طمع بگدار و بگدر کان گدایی ست
طمع یکسو نهادن پادشایی ست
امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » مقطعات » شمارهٔ ۷
تتبع کردن فانی در اشعار
نه از دعوی و نی از خودنماییست
چو ارباب سخن صاحبدلانند
مرادش از در دلها گداییست
اهلی شیرازی » شمع و پروانه » بخش ۳۵ - دلجویی و چاره سازی عنبر شمع را
خوشا یاری که یار مبتلاییست
ز خون گرمی در او بوی وفاییست
وحشی بافقی » ناظر و منظور » گرمی شعلهٔ آفتاب در عالم فتادن و مرغ آبی از غایت گرما منقار از هم گشادن و رفتن شاهزاده از مصر به سبزهزاری که از لطف نسیم او روح مسیحا تازه گشتی و با فیض چشمهسارش خضر از آب زندگانی گذشتی
برون از شهر ما فرخنده جاییست
در آن نیکویی آب و هواییست
وحشی بافقی » ناظر و منظور » عروس خیال از حجلهٔ اندیشه برون آوردن و او را در نظر ناظران جلوه دادن در تعریف بزمگاه سرور و صفت دامادی منظور
نکو اندیشهای فرخنده راییست
عجب تدبیر و رای دلگشاییست