وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۲۵ - در بیان گرفتاری فرهاد به کمند عشق شیرین
در این سودا چرا باشد زیانم
که او نازک دل و من سخت جانم
وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۲۷ - در جواب گفتگوی شیرین و قبول نمودن فرهاد کندن کوه بیستون را به جهت عمارت
به هر خدمت که فرمایی برآنم
به جان کوشم درین ره تا توانم
وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۳۱ - در افزونی محبت فرهاد و شور عشق او در فراق شیرین
که یارا هم تو از محنت رهانم
که کاری برنیاید زین و آنم
وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۳۱ - در افزونی محبت فرهاد و شور عشق او در فراق شیرین
ولی عشقت به لب آورده جانم
همیخواهم که بر پایت فشانم
وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۳۲ - در اظهار نمودن شیرین محبت خویش را به آن غمین مهجور
دمی دیگر در این دشت ار بمانم
به کوه ازدشت باید شد روانم
وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۳۳ - در حکایت گفتگوی آن بیخبر از مقامات عشق با مجنون و جواب دادن مجنون
همان بهتر که باز افسانه خوانم
ز حال خود سخن در پرده رانم
وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۳۴ - در رفتن شیرین به کوه بیستون و گفتگوی او با فرهاد و بیان مقامات محبت
من آن سنگین تن پولاد جانم
که از سنگی به سختی در نمانم
وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۳۴ - در رفتن شیرین به کوه بیستون و گفتگوی او با فرهاد و بیان مقامات محبت
با نیازی نیازت هست دانم
به هر جا هست برخوان کش بخوانم
وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۳۴ - در رفتن شیرین به کوه بیستون و گفتگوی او با فرهاد و بیان مقامات محبت
بگفت این گنج را حاصل ندانم
بگفتا بی نیازی زین و آنم
وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۳۴ - در رفتن شیرین به کوه بیستون و گفتگوی او با فرهاد و بیان مقامات محبت
مپندار اینچنین نامهربانم
که رسم مهربانی را ندانم
وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۳۴ - در رفتن شیرین به کوه بیستون و گفتگوی او با فرهاد و بیان مقامات محبت
به گلزار وفا آن باغبانم
که خار اندازم و گل برنشانم
وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۳۴ - در رفتن شیرین به کوه بیستون و گفتگوی او با فرهاد و بیان مقامات محبت
مگر کاین بیخودی گیرد عنانم
نماید ره به کوی بیخودانم
وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۳۷ - در نوشتن شیرین جواب خسرو را و عتاب کردن بدو در عشق و محبت با دیگران
مرا بینی که چون سخت است جانم
عدوی خویش و ننگ خاندانم
وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۳۸ - در بیان وصل و هجران نکویان و رفتن شیرین به تماشای بیستون
کجا آهن که با این سخت جانم
اگر کوشم در او راهی ندانم
وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۳۸ - در بیان وصل و هجران نکویان و رفتن شیرین به تماشای بیستون
همی ترسم که ای جان جهانم
نیایی ور رود بر باد جانم
وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۳۹ - پاسخ دادن شیرین فرهاد را
تنت سیم است یا مرمر ندانم
ندیده وصفی از وی چون توانم
وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۴۴ - امتحان کردن شیرین فرهاد را در عشق
بگفت ای عشق تو منظور جانم
کرم فرما به این خدمت مخوانم
وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۴۴ - امتحان کردن شیرین فرهاد را در عشق
بر این سر کوهم ار گویی بمانم
وگر خواهی به پایت جان فشانم
نوعی خبوشانی » مثنوی سوز و گداز » بخش ۱ - بسم الله الرحمن الرحیم
به آتش آب ده تیغ زبانم
که جز حمدت نروید از بیانم