×
عطار » خسرونامه » بخش ۱۷ - دیدن گل هرمز را در باغ و عاشق شدن
گل بیدل ز بیخوابی چنان بود
که از زاری چو برگ زعفران بود
عطار » خسرونامه » بخش ۲۳ - زاری هرمز در عشق گل پیش دایه
ز بی صبریش دل را بیم جان بود
چو بیدل بود بی صبریش ازان بود
عطار » خسرونامه » بخش ۲۹ - رفتن خسرو به طبیبی بر بالین گلرخ
چهگویم من که چون بود و چهسان بود
ندانم تا چنان هرگز توان بود
عطار » خسرونامه » بخش ۲۹ - رفتن خسرو به طبیبی بر بالین گلرخ
همه روز و همه شب در فغان بود
دلش در آرزوی دلستان بود
عطار » خسرونامه » بخش ۳۳ - دفن کردن گل دایه را و رفتن با خسرو به روم
زهر کو، بانگ نوش مهتران بود
زهر سو، نعرهیی بر آسمان بود
عطار » خسرونامه » بخش ۳۵ - عشرت كردن گل و خسرو باهم
ندانم تا کرا باغی چنان بود
وگر بود آنچنان بر آسمان بود
عطار » خسرونامه » بخش ۳۸ - غزل گفتن ارغنون ساز در مجلس خسرو و عشرت كردن
لب او رهزن پیر و جوان بود
بدندان همه پیران ازان بود
عطار » خسرونامه » بخش ۴۳ - آگاهی یافتن شاه اسپاهان از بردن هرمز گل را
ولیک آن مرد را این دست ازان بود
که بس نیکو و بس شیرین زبان بود
عطار » خسرونامه » بخش ۴۴ - رشك حسنا در كار گل و قصد كردن
چنین گفت آنکه استاد جهان بود
که در باب سخن صاحبقران بود
عطار » خسرونامه » بخش ۴۴ - رشك حسنا در كار گل و قصد كردن
سپاهانی یکی بازارگان بود
که در بازارگانی خرده دان بود
عطار » خسرونامه » بخش ۵۰ - رزم خسرو با شاه سپاهان و كشته شدن شاه سپاهان
ببالا،گرد دو لشکر چنان بود
که گویی نردبان آسمان بود
عطار » خسرونامه » بخش ۵۶ - از سر گرفتن قصّه
که داند کو ز زاری برچسان بود
ز بی برگی چو برگ زعفران بود