عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » در نعت سید المرسلین صلی اللّه علیه و سلم
دمادم کشف اسرارش عیان بود
برون از کَون جایش لامکان بود
عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » در فضیلت ذی النورین رضی الله عنه
چو ذوالنورین هم از خانه دان بود
چگونه منکر صدقش توان بود
عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود
فلک از نقش روی او چنان بود
که سرگردان چو عشاقش بجان بود
عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود
عرابی چون خردمند جهان بود
بدان گفتار زن هم داستان بود
عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود
بدان ساحل یکی کشتی گران بود
همه پُر رخت و پُر بازارگان بود
عطار » الهی نامه » بخش دوم » (۱) حکایت آن زن که بر شهزاده عاشق شد
دو ابرویش که هم شکل کمان بود
دو حاجب بر در سلطان جان بود
عطار » الهی نامه » بخش دوم » (۸) مناظرۀ شیخ ابوسعید با صوفی و سگ
که تا از شرِّ او ایمن توان بود
که از رندان ندیدم این زیان بود
عطار » الهی نامه » بخش سوم » (۳) حکایت ترسا بچه
یکی زیبا پسر او را چنان بود
که آن ترسا بچه شمع جهان بود
عطار » الهی نامه » بخش چهارم » (۱) حکایت سرپاتک هندی
در آنجا وصف شاه چینیان بود
ز حسن دخترش آنجا نشان بود
عطار » الهی نامه » بخش چهارم » (۴) حکایت شه زاده که مرد سرهنگ بر وی عاشق شد
دل سرهنگ از شادی چنان بود
که گوئی ملک نقدش صد جهان بود
عطار » الهی نامه » بخش چهارم » (۴) حکایت شه زاده که مرد سرهنگ بر وی عاشق شد
دل سرهنگ هر ساعت چنان بود
که با آن نیم جانش بیم جان بود
عطار » الهی نامه » بخش هفتم » (۱۷) حکایت شیخ ابوسعید رحمةالله علیه
چنین کاری عجب در راه ازان بود
که معشوقی بغایت دلستان بود
عطار » الهی نامه » بخش هفتم » (۱۷) حکایت شیخ ابوسعید رحمةالله علیه
چو معشوق از نکوئی آنچنان بود
که خورشید زمین و آسمان بود
عطار » الهی نامه » بخش هشتم » (۲) حکایت ابلیس و زاری کردن او
دو چشمش چون دو ابر خون فشان بود
زهر چشمیش جوئی خون روان بود
عطار » الهی نامه » بخش هشتم » (۷) حکایت آن دزد که دستش بریدند
چو ابلیس لعین اسرار دان بود
اگر سجده نمیکرد او ازان بود
عطار » الهی نامه » بخش دهم » (۶) حکایت بهلول
دهان بگشاده و آتش فشان بود
که سنگ خاره را زو بیم جان بود
عطار » الهی نامه » بخش یازدهم » (۱۳) حکایت حسن بصری و شمعون
حسن در بصره استاد جهان بود
یکی همسایه گبرش ناتوان بود
عطار » الهی نامه » بخش چهاردهم » (۱) سکندر و وفات او
درش بگشاد و طاقی درمیان بود
در او آن طبل بود و سرمه دان بود
عطار » الهی نامه » بخش چهاردهم » (۱۴) حکایت دیوانهای که گلیم فروخت
ببازاری که دائم سودِ جان بود
چگونه بایدت دائم زیان بود