گنجور

عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » در نعت سید المرسلین صلی اللّه علیه و سلم

 

کسی کو با تو اینجا آشنا شد

در آخر بی شکی مرد خدا شد

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش سوم » (۷) حکایت جوان گناه کار و ملایکۀ عذاب که برو موکّلند

 

تو میدانی الهی کو کجا شد

اگر با ما نگوئی جان ما شد

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهارم » (۴) حکایت شه زاده که مرد سرهنگ بر وی عاشق شد

 

بخاک افتاد و هوش از وی جدا شد

ز حلقش نعرهٔ بی او رها شد

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش هفتم » (۷) حکایت زلیخا

 

نمی‌دانم دلم عاشق چرا شد

وگر عاشق شد او باری کجا شد

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دوازدهم » (۲) حکایت سنگ و کلوخ

 

ولیکن آن کلوخ از خود فنا شد

ندانم تا کجا رفت و کجا شد

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهاردهم » (۸) حکایت پیر عاشق با جوان گازر

 

ز عشق روی او پشتش دو تاشد

دلش گردابِ دریای بلا شد

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش هجدهم » (۱۱) حکایت مجنون و لیلی

 

چو در پای تو خار از بهر ما شد

گُلی می‌دان که با تو در قبا شد

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش بیست و یکم » (۱) حکایت امیر بلخ و عاشق شدن دختر او

 

بآخر جانی شیرین زو جدا شد

ندانم تا چرا آمد چرا شد

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش بیست و دوم » (۹) حکایت بایزید با مرد مسافر

 

ندانم تا چه افتاد و کجا شد

نمی‌بینم مگر از چشم ما شد

عطار
 

عطار » بلبل نامه » بخش ۲۰ - حکایت گربه و موش و باده

 

ازین پس گربهٔ گرگین که باشد‌؟!

که موشان را به پنجه سر خراشد‌؟

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش هشتم » بخش ۳ - الحکایه و التمثیل

 

عصا در دست موسی اژدها شد

همه باطل فرو برد و عصا شد

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش چهاردهم » بخش ۴ - الحکایه و التمثیل

 

چو موسی هرک کوران را عصا شد

ز فرعونان ره پیرش خطا شد

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش بیست و دوم » بخش ۵ - الحکایه و التمثیل

 

در آن ساعت که جان از تن رها شد

دو عالم آن زمان از هم جدا شد

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش بیست و دوم » بخش ۵ - الحکایه و التمثیل

 

که داند؟ کاین دو را کز هم جدا شد

کجا بود و کجا آمد کجا شد؟

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۱۶ - آغاز داستان

 

چو درتلخی مردن مبتلا شد

بسختی جان شیرین زو جدا شد

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۲۳ - زاری هرمز در عشق گل پیش دایه

 

دریغا ماهروی من کجا شد

کزو پشتم چو ماه نو دوتا شد

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۳۱ - بیمار گشتن جهان افروز

 

ز تیری چون کمان قدش دو تاشد

دمش بگسست و جان ازوی جدا شد

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۳۲ - بیمار گشتن جهان افروز

 

چو فرّخ زاد با شب همقبا شد

نه شب از وی نه وی از شب جدا شد

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۳۵ - عشرت كردن گل و خسرو باهم

 

همی کز مهد زنگاری جدا شد

بیک شبنم کلاه او قبا شد

عطار
 
 
۱
۲
۳
۵
sunny dark_mode