گنجور

عطار » خسرونامه » بخش ۱۶ - آغاز داستان

 

بتاب ار تیر پرتابی گشادی

ازین عالم بدان عالم فتادی

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۲۰ - پاسخ دادن هرمز دایه را

 

چو در میدان رسوایی فتادی

درین میدان بزن گویی بشادی

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۲۱ - دگر بار رفتن دایه پیش هرمز

 

به سالوسی رگ جانم گشادی

بعشوه نان در انبانم نهادی

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۲۴ - رسیدن گل و هرمز در باغ و سرود گفتن با رباب

 

ازین داد وستد با حور زادی

بآخر بستدیم از عمر دادی

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۲۷ - نامه نوشتن گل به خسرو در فراق و ناخوشی

 

شدم چون باد خاک حور زادی

که کس گردش نمیگردد چو بادی

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۲۹ - رفتن خسرو به طبیبی بر بالین گلرخ

 

چه مرغی تو که چون پر برگشادی

مرا از پیش خود بر در نهادی

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۳۱ - بیمار گشتن جهان افروز

 

ستوری بود در رفتن چو بادی

که در رفتن فلک را مهره دادی

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۴۴ - رشك حسنا در كار گل و قصد كردن

 

چو یک هفته برامد، بامدادی

برون آمد ز در حُسنا چو بادی

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۴۴ - رشك حسنا در كار گل و قصد كردن

 

که تا گل را بدزدم بامدادی

بدست هر دو بسپارم چو بادی

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۴۹ - لشکر کشیدن قیصر و خسرو به جانب سپاهان

 

ز چرخ ار سوزن عیسی فتادی

ندانم تا زمینش راه دادی

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۵۰ - رزم خسرو با شاه سپاهان و كشته شدن شاه سپاهان

 

ببین تا چون رگ جانم گشادی

چگونه داغ بر جانم نهادی

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۵۲ - از سر گرفتن قصّه

 

علی الجمله ز دریا بامدادی

بروز چل یکم برخاست بادی

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۵۵ - آگاهی یافتن قیصر از آمدن خسرو

 

زمانی پای در گل میفتادی

زمانی دست بر دل مینهادی

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۵۶ - از سر گرفتن قصّه

 

روان گشتم بدریا بامدادی

یکی صندوق میآمد چو بادی

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۵۷ - آگاهی یافتن خسرو از گل

 

بدست دشمنانم باز دادی

بنای دوستی محکم نهادی

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۵۷ - آگاهی یافتن خسرو از گل

 

ولیکن پیش او رفتی چو بادی

بدیدی روی او هر بامدادی

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۶۹ - سپری شدن کار خسرو

 

زمانی پرده از رویش گشادی

زمانی روی بر رویش نهادی

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۶۹ - سپری شدن کار خسرو

 

بمُردی گویی آن ساعت که زادی

شب آمد بر در آن بامدادی

عطار
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
sunny dark_mode