گنجور

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۹ - بیمار شدن ویس از فراق رامین

 

قلم بر گیر مشکینا به مشک آب

یکی نامه نویس از من به گوراب

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۰ - نامه نوشتن ویس به رامین و دیدار خواستن

 

ز دریایی شده بی دُرّ و بی آب

به دریایی پر آب و دُرّ خوشاب

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۰ - نامه نوشتن ویس به رامین و دیدار خواستن

 

ز چشمی سال و مه بی خواب و پر آب

به چشمی سال و مه بی آب و پر خواب

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۳ - نامهٔ سوم اندر بدل جستن به دوست

 

کنارم هست چون دریای پر آب

دهانت چون صدف پر در خوشاب

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۵ - نامهٔ پنجم اندر جفا بردن از دوست

 

چو دوزخ بود جان تو ز بس تاب

چون دریا بود چشم تو ز بس آب

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۵ - نامهٔ پنجم اندر جفا بردن از دوست

 

تو اندازی به جان من ز گوراب

همی هر ساعتی صد تیر پرتاب

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۱ - تمام شدن ده نامه و فرستادن ویس آذین را به رامین

 

به راه اندر نه خوردش بود و نه خواب

به دو هفته ز مرو آمد به گوراب

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۲ - مویه کردن ویس بر جدایى رامین

 

دهم آبش همی زین چشم بی خواب

که نیلوفر نباشد تازه بی آب

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۲ - مویه کردن ویس بر جدایى رامین

 

عدیل ماهیان باشم به دریاب

که خود چون ماهیم همواره در آب

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۳ - سیر شدن رامین از گل و یاد کردن عهد ویس

 

چنان بد رام را پیوند گوراب

که خوش دارد سبو تا نو بود آب

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۴ - گفتن رفیدا حال رامین با گل

 

گهی باشم در آتش گاه در آب

نه روزم خرمی باشد نه شب خواب

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۶ - پاسخ نامهء ویس از رامین

 

گل حوشبوی و مروارید خوشاب

پرند شاهوار و گوهر ناب

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۸۳ - پاسخ دادن ویس رامین را

 

کنون از تشنگی بردی بسی تاب

شتابان آمدی کز من خوری آب

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۸۴ - پاسخ دادن رامین ویس را

 

به گفتِ دوستان رفتم به گوراب

به سان تشنه، جویان در جهان آب

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۸۵ - پاسخ دادن ویس رامین را

 

چو برزد آتش مهر از دلش تاب

بیامد رشک و بر آتش فشاند آب

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۸۵ - پاسخ دادن ویس رامین را

 

اگر رفتی ز مهر من به گوراب

به سان تشنه جویان در جهان آب

فخرالدین اسعد گرگانی
 
 
۱
۲
۳
۴