گنجور

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۶۲ - مردن مریم و تعزیت‌نامهٔ شیرین به خسرو از راه باد افراه

 

عنان آن بِهْ که از مریم بتابی

که گر عیسی شوی گَردَش نیابی

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۸۰ - غزل گفتن نکیسا از زبان شیرین

 

اگر بر کف ندانم ریخت آبی

توانم کرد بر آتش کبابی

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۸۳ - سرود گفتن باربد از زبان خسرو

 

به طوق غبغبش گویی که آبی

معلق گشته است از آفتابی

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۸۴ - سرود گفتن نکیسا از زبان شیرین

 

از این مشگین‌رسن گردن چه تابی‌؟

رسن‌در‌گردنی چون من نیابی

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۹۰ - زفاف خسرو و شیرین

 

چو می‌دانست کز خاکی و آبی

هر آنچ آباد شد گیرد خرابی

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۱۲ - کشتن شیرویه خسرو را

 

چو از ماهی جدا کرد آفتابی

برون زد سر ز روزن چون عقابی

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۱۲ - کشتن شیرویه خسرو را

 

ز شب می‌جست نور آفتابی

دریغا چشمش آمد در خرابی

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۱۹ - اندرز و ختم کتاب

 

چه باک از طعنهٔ خاکی و آبی‌؟

چو دارم دِرع زرین آفتابی

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۲۱ - تأسف بر مرگ شمس‌الدین محمد جهان پهلوان

 

سه پایه بر فلک زد زین خرابی

گذشت از پایه خاکی و آبی

نظامی
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۵۰

 

درآمد از در دل چون خرابی

ز می بر آتش جانم زد آبی

شرابم داد و گفتا نوش و خاموش

کزین خوشتر نخوردستی شرابی

چو جان نوشید جام جان فزایش

[...]

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود

 

زنش گفتا گر از من سر نتابی

سر موئی ز وصل من نیابی

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دوم » (۱) حکایت آن زن که بر شهزاده عاشق شد

 

که گر زین چار حاجت سر بتابی

جزین چیزی که می‌خواهی بیابی

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش سوم » (۶) حکایت یوسف و ابن یامین علیهما السلام

 

نشسته بود یوسف در نقابی

که نتوانی نهفتن آفتابی

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش یازدهم » (۱) حکایت آن مرد که در بادیه تجرید می‬کرد

 

بدین دَر گر بیفتی چون خرابی

چنان خیزی که گردی آفتابی

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دوازدهم » (۱) حکایت کیخسرو و جام جم

 

که تو با ما یخی بر آفتابی

و یا کف گِلی بر روی آبی

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش سیزدهم » (۶) حکایت کشته شدن پسر مرزبان حکیم

 

پسر بودش یکی چون آفتابی

بهر علمی دلش را فتح بابی

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش شانزدهم » (۳) حکایت سلیمان و طلب کردن کوزه

 

خُنُک آن گِل که گرچه یافت تابی

ولیکن کوزه شد از بهرِ آبی

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش هفدهم » (۳) حکایت آن بیننده که از احوال مردگان خبر می‬داد

 

فلک گوئیست و گر عمری شتابی

چو گویش پای و سر هرگز نیابی

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش هجدهم » (۷) حکایت شیخ یحیی معاذ با بایزید رحمهما الله

 

رسید از بایزید او را جوابی

که اینجا هست مردی را شرابی

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش هجدهم » (۸) حکایت شیخ علی رودباری

 

زمانی بر سرش می‌ریخت آبی

زمانی سرد می کردش شرابی

عطار
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۱۷