سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۳۳ - جواب دادن حورزاد جمشید را
چو از حال دگر بودی خطابش
ندادی جم جواب الا صوابش
سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۵۷ - بیتابی جمشید در فراق خورشید
به اشک دیده سازم غرق آبش
به سنگ آه گردانم خرابش
جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۱۲
صبا از رخ بکش یک دم نقابش
که تا بینم رخ چون آفتابش
مگر بر حالم اندازد زمانی
نظر زان چشم مست نیم خوابش
دو ابروی کماندارش ببیند
[...]
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۶ - نعت خواجه ای که خاتم ختمیت در انگشت داشت و مهر خاتمیت بر پشت علیه من الصلوات افضل ها و من التحیات اکمل ها
به بالا سایه بان چتر سحابش
چو زرین قبه بر چتر آفتابش
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۲۱ - به خواب آمدن یوسف علیه السلام زلیخا را نوبت سیم و نام و مقام وی دانستن و به عقل و هوش باز آمدن
به آن مقصود جان و دل خطابش
بدینسان بود تا بربود خوابش
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۵۷ - انگیز کردن زنان مصر زلیخا را بر فرستادن یوسف علیه السلام به زندان و فرمان بردن زلیخا ایشان را
زبان بگشاد یوسف در خطابش
بداد آنسان که می دانی جوابش
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۶۷ - آمدن زلیخابه خلوتخانه یوسف علیه السلام و به دعای وی بینایی و جمال و جوانی را یافتن
به جوی رفته باز آورد آبش
وز آن شد تازه گلزار شبابش
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۷۱ - وفات یافتن یوسف علیه السلام و هلاک شدن زلیخا از الم مفارقت وی
ز بس بود اندرین رفتن شتابش
نکردم پایبوسی چون رکابش
سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۵۱ - رفتن خسرو به شکار و رفتن از شکار به سوی قصر شیرین
گرفته شرق تا غرب آفتابش
ز خاقان تا به قیصر در رکابش
اهلی شیرازی » شمع و پروانه » بخش ۲۴ - دیوانه شدن پروانه و صحرا گرفتن او
چنان شد راحت از جان خرابش
که هرگز کس ندیدی خورد و خوابش
وحشی بافقی » ناظر و منظور » طلوع کردن اختر معانی از افق سپهر نکته دانی در تعریف شبی که اخترش طعنه بر نور بدر میزد و صحبتش طعنه بر شام قدر
نمد زین داده گردون از سحابش
شده قسطاس بحری آفتابش
وحشی بافقی » ناظر و منظور » ناقهٔ خیال در وادی سخن راندن و لعبت نظم را در هودج اندیشه نشاندن در رفتن ناظر از اقلیم وصال و خیمه زدن در سرمنزل رنج و ملال
نه روی آنکه گوید «نی» جوابش
نه رای آنکه سازد «با» خطابش
وحشی بافقی » ناظر و منظور » یاد نمودن ناظر از بزم آشنایی و ناله کردن از اندوه جدایی و شکایت بخت نامساعد بر زبان آوردن و حکایت طالع نامناسب بیان کردن
چو بر مردم کشی دارد شرابش
که باشد تشنهٔ تیغ چو آبش
وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۵ - در چگونگی شبی که پیغمبر بر آسمان بر شد
فروغی کآمدی کرد از رکابش
ندادی در دو هفته آفتابش
وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۲۱ - گفتار اندر گفت و شنید غلامان شیرین با فرهاد و بردن او را به نزد شیرین مه جبین
یکی سدگشت شوق و اضطرابش
ز دل یکباره طاقت رفت و تابش
وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۲۳ - گفتار اندر دلربایی شیرین از فرهاد مسکین و گفت و شنید آن دو به طریق راز و نیاز در پردهٔ راز
برون آورد مستی از حجابش
ولی بسته همان بند نقابش
وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۲۸ - در صفت مرغزاری که شیرین در آنجا آسایش نموده و گفتگوی او با دایه در ستایش حسن خویش
چو میل دل شدی سوی شرابش
به اشک آمیختی صهبای تابش
وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۲۸ - در صفت مرغزاری که شیرین در آنجا آسایش نموده و گفتگوی او با دایه در ستایش حسن خویش
نبستی پرده گر دایم سحابش
فسردی از نزاکت آفتابش
نوعی خبوشانی » مثنوی سوز و گداز » بخش ۱۰ - خبر یافتن پادشاه و طلب نمودن دختر را و منع کردن و قبول نکردن او
ز شوق دل بود جان خرابش
کباب آتش و آتش کبابش
نوعی خبوشانی » مثنوی سوز و گداز » بخش ۱۴ - صفت بهار و شرح حال خویش در زندان و خاتمه
بهاری از لعاب حور آبش
کف سرچشمهٔ کوثر سحابش