صبا از رخ بکش یک دم نقابش
که تا بینم رخ چون آفتابش
مگر بر حالم اندازد زمانی
نظر زان چشم مست نیم خوابش
دو ابروی کماندارش ببیند
که باشد با دلم پیوسته تابش
اسیر بند زنجیر خودم کرد
کمند بند زلف پر ز تابش
شدم در کوی او خوارای عزیزان
ندیدم نوبتی از هیچ بابش
اگر روزی به مهمان من آید
برآنم کز جگر سازم کبابش
در این عالم ندیدم هیچ عاقل
که چون من نیست شیدا و خرابش
خط زنگار گونش چون بخواندم
نبشتم من ز خون دل جوابش
ببیند در جهان چشمم که روزی
به رغم دشمنان بوسم رکابش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به زیبایی و جذابیت معشوقش اشاره میکند و از آرزوی دیدن چهرهاش سخن میگوید. او امیدوار است که یک نگاه از چشمهای مست معشوقش او را متحول کند. شاعر به اسارت عشق و زنجیر زلفهای معشوقش اشاره میکند و از احساس خوار یا ذلیل بودن در کوی او صحبت میکند. او به شدت عاشق است و آرزو دارد که اگر روزی معشوقش به سراغش بیاید، از تمام وجودش برای او قربانی کند. در نهایت، او ناامیدانه به صدای دلش گوش میدهد و ابراز عشق و وفاداریاش را بیان میکند.
هوش مصنوعی: ای باد، لحظهای نقاب از چهره او بردار تا صورتش را ببینم، چون خورشید درخشان است.
هوش مصنوعی: آیا میشود نگاهی به حال من بیندازد، نگاهی از آن چشم خوابآلود و شیفتهاش؟
هوش مصنوعی: او با دو ابروی کماندارش میدرخشد و همواره دل من تحت تأثیر زیباییاش قرار دارد.
هوش مصنوعی: من اسیر زیبایی و جاذبههای زلف او شدم، مثل اینکه در دام افتادهام و زنجیر دست و پایم را بسته است.
هوش مصنوعی: در مسیر عشق او، به قدری حقیر و ناتوان شدم که هیچکدام از عزیزان را نديدم و هیچچیزی از او نداشتم که به من برگردد.
هوش مصنوعی: اگر روزی مهمان من بیاید، تصمیم دارم که برای او از دل خود کباب درست کنم.
هوش مصنوعی: در این دنیا هیچ عاقلی را ندیدهام که مثل من دیوانه و گسسته از خود باشد.
هوش مصنوعی: وقتی که خط زنگاری او را خواندم، به خاطر دلنوشتههایم نتوانستم پاسخی برایش بنویسم.
هوش مصنوعی: چشمم در این دنیا میبیند که روزی به رغم دشمنان، به پایش بوسه میزنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بسا رویا که از من رفت آبش
بسا چشما که از من رفت خوابش
گلی که خود بدادم پیچ و تابش
باشک دیدگانم دادم آبش
درین گلشن خدایا کی روا بی
گل از مو دیگری گیرد گلابش
شبی صد کس فزون بیند به خوابش
نه بیند کس شبی چون آفتابش
وگر خواهی که من بدهم جوابش
کنم از بهر تو اینجا عقابش
چه می خورده است چشم نیمخوابش
که او مست است وهشیاران خرابش
زهی بیداری بختم در آن شب
که آید خواب تا بینم به خوابش
اگر پرسد که بی ما زنده چونی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.