×
لبیبی » قطعات و قصاید به جا مانده » شمارهٔ ۱ - قصیده
چو برکندم دل از دیدار دلبر
نهادم مُهر خرسندی به دل بر
تو گویی داغ سوزان برنهادم
بهدل کز دل به دیده درزد آذر
شرر دیدم که بر رویم همی جَست
[...]
۵۹ بیت
لبیبی » قطعات و قصاید به جا مانده » شمارهٔ ۵ - ابیات منقول در مجمع الفصحاء
خوشا حال لحاف و بستر آهنگ
که میگیرند هر شب در برت تنگ
۱ بیت
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۲۸ - به شاهد لغت پساوند، بمعنی قافیه شعر
همه یاوه همه خام و همه سست
معانی از چکاته تا پساوند
۱ بیت
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۵۰ - به شاهد لغت مشکوه، بمعنی مترس و هیبت زده مشو
تواضع کرد بسیار و مرا گفت
ز من مشکوه و بی آزار بگذر
۱ بیت
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۷۳ - به شاهد لغت بستر آهنگ، به معنی لحاف یا آنچه بر روی لحاف و نهالی پوشند که گرد بر آن ننشیند
خوشا حال لحاف و بستر آهنگ
که میگیرند هر شب در برت تنگ
۱ بیت
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۷۵ - به شاهد لغت ماژ، بمعنی عشرت و سور کردن
درین محنت سرای شادی و غم
که گاهی ماژ باشد گاه ماتم
۱ بیت
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۷۷ - به شاهد لغت وارون، بمعنی نحس
ندانم بخت را با من چه کین است
به که نالم به که زین بخت وارون
۱ بیت
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۸۸ - به شاهد لغت خلنده، بمعنی در اندرون رونده و مجروح کننده
بود بر دل ز مژگان خلنده
گهی تیر و گهی ناوک زننده
۱ بیت
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۸۹ - به شاهد لغت اماره، بمعنی حساب
اگر خواهی سپاهش را شماره
برون باید شد از حد اماره
۱ بیت
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۹۰ - به شاهد لغت اندخسواره، بمعنی پناه و حصار
ز خشم این کهن گرگ ژکاره
ندارم جز درت اندخسواره
۱ بیت
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۹۱ - به شاهد لغت کالفته، بمعنی آشفته
فرود آید ز پشتش پور ملعون
شده کالفته چون خرسی خشینه
۱ بیت