جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۷ - تقاضا
خداوندا کمینه چاکر تو
کت اندر بندگی یکروی و یکتاست
ز خدمت یکدو روز اردورماندست
مگو سرگشته نا پای برجاست
بخاک پای تو کان نیست تقصیر
[...]
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۶ - تکیه بدنیا
کسی کودل درین محنت سرابست
تو چونان دان که او رائی ندارد
ترا زین خاکدان گردی نخیزد؟
که او در غدر همتائی ندارد
مکن تکیه برین گل مهره کو نیز
[...]
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۵۰ - خطاب بصدرالدین
ایا صدری که چرخ پیر چون تو
جوانی در همه معنی نیارد
فلک در خدمتت خم می پذیرد
جهان در طاعتت جان می سپارد
سپهر امروز در دیوان جودت
[...]
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۵۵ - عاقل
چرا باید که عاقل بهر روزی
بر هر ناسزا پرواز گیرد
ز شرکست اینکه مردم از پی رزق
کسی را با خدا انباز گیرد
چه ترسی زانکه خشنودی و خشمش
[...]
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۵۷ - خدمت رکن الدین
بخاک پای رکن الدین اگر چه
مرا پیوسته او بی برگ دارد
که عیشی کان نه اندر خدمت اوست
بذوق عقل طعم مرگ دارد
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۷۰ - اسبک
دعاگو اسکبی دارد که هر روز
ز عشق کاه تا شب میخروشد
غزل میخوانم و در وی نگیرد
دو بیتی نیز کمتر می نیوشد
توقع دارد از انعام مخدوم
[...]
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۸۸ - شهر گنجه
چو شهر گنجه اندر کل آفاق
ندیدستم حقیقت در جهان خاک
که رنگ خلد و بوی مشک دارد
گلابش آب باشد زعفران خاک
چنان مطرب هوائی دارد الحق
[...]
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۰۱ - یخ بندی طبع
مرا ایزد تعالی خاطری داد
که دایم با فلک بودی عتابم
بمعنی دادن بکر آنچنان بود
که با او کان معنی بدخطابم
بهر وقتی کزاو کردم سؤالی
[...]
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۰۹ - ترک هجا
اگر من فی المثل در هجو کوشم
بنزد عقل کی معذور باشم
کسی کم هجو باید گفتن آخر
زاول خود ازان کس دور باشم
نگردد سفله رنجور از شنیدنش
[...]
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۱۰ - نفاق و بخل
نفاق و بخل در اهل سپاهان
چنان چون تشنگی در ریگ دیدم
بزرگ و خردشان دیدم وزایشان
وفا در سگ کرم در دیگ دیدم
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۳۲ - هجو گفتن
مراخود نیست عادت هجو گفتن
که کردستم طمع زین قوم کوتاه
معاذالله که من کس را کنم هجو
ز مدح گفته نیز استغفرالله
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۴۲ - پایداری
خداوندا چنین گفتست حاسد
که میباشد مرا جای دگر رای
به معبودی که مستغنی است ذاتش
ز خواب و خورد و فرزند و زن و جای
که گر تا ره به دهلیز تو دانم
[...]
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۴۷ - ابر کمانگیر
زهی ابری که شرق و غرب عالم
ز راه دیده در لولو گرفتی
ز بهر تیر باران زمین را
کمان سام در بازو گرفتی
چو دست رکن دین خواهی که باشی؟
[...]