گنجور

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۹

 

جماد بی خبرست از خروشِ بلبلِ مست

به باغ باده خورد هر که را حیاتی هست

ز عیش بهره ندارد کسی که وقتِ بهار

به پایِ گل نگرفته ست جامِ باده به دست

خوش آن خورد که به شب خیزد و به گه خفتد

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۳

 

از آن زمان که زمان در تحرّک استاده ست

زمانه با تو مرا عهدِ دوستی داده ست

اگر نه با تو مرا اتّصالِ روحانی ست

خیالِ روی تو پییشم چرا بر استاده ست

به غم وجودِ مرا پروریده دایۀ عشق

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۷

 

مرا خدای تعالی ولایتی داده ست

ولایتی ست که نامش قناعت آبادست

ولایتی که درو نه عوان و نه ظالم

ولایتی که درو نه ستم نه بی دادست

ولایتی که جمالش مثالِ حورِ بهشت

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۹

 

حرام بر من و بر هر که بی تو می خورده ست

بر آن که خورد حلالش حرام کی کرده ست

به حکمِ عقل حرام است نان و آب برو

که ناحق از خود هر دم دلی بیازرده ست

به غیرِ خمر و زنا و ربا و غیبت و قتل

[...]

حکیم نزاری
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۰

 

لطافت تو چنان در خیال ما بنشست

که تا به حشر نخواهد دل از کمند تو رست

زبون چشم زبون گیر تو شدم، چه کنم؟

چه حیله سازد هشیار پیش مردم مست

ز کشته پر شده شهر و کشنده پیدا نی

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » ترکیبات » شمارهٔ ۱۲ - فی مرثیة السلطان السعید الشهید ارپه خان و مدح الامیر جلال الدولة و الدین مهدی

 

ز دست این فلک گوژ پشت سفله پرست

کدام سر که نرفتست عاقبت از دست

اگر نهی ز شرف بر سر کواکب پای

بزیر پای حوادث کند سپهرت پست

سکندر ار چه بمردانگی جهان بگشود

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۵

 

سحر بگوش صبوحی کشان باده پرست

خروش بلبله خوشتر زبانک بلبل هست

مرا اگر نبود کام جان و عمر دراز

چه باک چون لب جانبخش و زلف جانان هست

اگر روم بدود اشک و دامنم گیرد

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۷۵

 

ز عشق غمزه و ابروی آن صنم پیوست

امام شهر بمحراب می رود سرمست

جمال او در جنّت بروی من بگشود

خیال او گذر صبر بر دلم دربست

کنون نشانه ی تیر ملامتم مکنید

[...]

خواجوی کرمانی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰

 

دلی چو زلف تو سر تا به پای، جمله شکست

ز سر برآمده، در پا فتاده، رفته ز دست

ز من برید و به زلفت بریده‌ات پیوست

به پای خویش آمد به دام و شد پا بست

زهی لطافت آن قطره‌ای که مهری یافت

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۶۰ - غزل

 

غزل

برو به کار خود ای واعظ این چه فریاد است؟

مرا فتاده دل از ره ترا چه افتادست؟

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۶۰ - غزل

 

گدای کوی تو از هشت خلد مستغنی است

اسیر بند تو از جمله عالم آزادست

سلمان ساوجی
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۵

 

به دل چو سنگدلانی به مهربانی سست

ز عهد دور به غایت، به دلریایی چست

به جست و جوی تو عمر عزیز کردم صرف

به اختیار جدایی ز ما نباید جست

نمی رود ز مقابل نهال قامت دوست

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۹

 

دو دیده تا که دلم دیده در جمال تو بست

ببست در تو دل و از غم جهان وارست

به قامت چو سهی سرو، دل ز ما بربود

به لفظ همچو شکر نرخ نیشکر بشکست

به تیغ شدّت هجران خویش خونم ریخت

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۹

 

دلم وصال تو را از جهان طلب کارست

چرا که در غم هجران به کام اغیارست

دو دیده ی دل خود را به هم نیارم زد

که از فراق رخت تا به روز بیدارست

نباشدم دل خرّم چرا نمی دانم

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۱

 

به روز بازپسین و به صبحگاه الست

که ذکر و نام تو همواره بر زبان منست

به خاک پای تو سوگند می توانم خورد

که غیر باد نداریم از غمت در دست

ز دیده خون فراقم گشود بر رخ زرد

[...]

جهان ملک خاتون
 

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵

 

شکفته شد گل حَمرا و گشت بلبل مست

صَلایِ سرخوشی، ای صوفیانِ باده پرست

اساسِ توبه که در محکمی چو سنگ نُمود

ببین که جامِ زُجاجی چه طُرفه‌اش بشکست

بیار باده که در بارگاهِ استغنا

[...]

حافظ
 

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸

 

به جانِ خواجه و حقِ قدیم و عهدِ درست

که مونسِ دمِ صبحم، دعایِ دولتِ توست

سِرِشک من که ز طوفان نوح دست بَرَد

ز لوح سینه نیارَست نقشِ مهرِ تو شُست

بکن معامله‌ای، وین دل شکسته بخر

[...]

حافظ
 

ابن حسام خوسفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲

 

خیال ابرویت ار سجده می کنم پیوست

خیال کج نرود طین سر خیال پرست

نظر به چشم تو گفتم مگر نظر دارم

خیال چشم تو بر گوشه نظر بنشست

سواد خامه پرگار گردش قمری

[...]

ابن حسام خوسفی
 

خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۷

 

هر آن حدیث که در دعویِ محبّت توست

به قامت تو و عهدم که راست است و درست

از آن به راه غمت شاد می روم که مرا

بدین طریق روان کرد عشق روز نخست

ز سالکان ره عشق بر سر کویت

[...]

خیالی بخارایی
 

امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۶ - تتبع خواجه

 

اگر چه پیر مغانم پیاله داد به دست

به عشوه مغبچه ام کرد مست و باده پرست

ز شیخ و خانقه و حور و روضه ام فارغ

مرا که پیر و جوانی چنین میسر هست

ببین بلندی چرخ برین و پستی خاک

[...]

امیرعلیشیر نوایی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
sunny dark_mode