گنجور

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵

 

دو اسبه پیک نظر می‌دوانم از چپ و راست

به جست و جوی نگاری، که نور دیدهٔ ماست

مرا، که جز رخ او در نظر نمی‌آید

دو دیده از هوس روی او پر آب چراست؟

چو غرق آب حیاتم چه آب می‌جویم؟

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱

 

میان یک دله یاران بسی حکایت‌هاست

که آن سخن به زبان قلم نیاید راست

چه دانم و چه نمایم؟ چه گویم و چه کنم؟

که جان من ز غم عاشقی بخواهد کاست

عراقی
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۵

 

بیا که عاشق ماهست وز اختران پیداست

بدانک مست تجلی به ماه راه نماست

میان روز شتر بر سر مناره رود

هر آنک گوید کو کو بدانک نابیناست

بگرد عاشق اگر صد هزار خام بود

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۶

 

بخند بر همه عالم که جای خنده تو راست

که بنده قد و ابروی تست هر کژ و راست

فتد به پای تو دولت نهد به پیش تو سر

که آدمی و پری در ره تو بی‌سر و پاست

پریر جان من از عشق سوی گلشن رفت

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۳

 

هر آنک از سبب وحشت غمی تنهاست

بدانک خصم دلست و مراقب تن‌هاست

به چنگ و تنتن این تن نهاده‌ای گوشی

تن تو توده خاکست و دمدمه ش چو هواست

هوای نفس تو همچون هوای گردانگیز

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۸

 

در این سلام مرا با تو دار و گیر جداست

دمی عظیم نهان‌ست و در حجاب خداست

ز چنگ سخت عجیب‌ست آن ترنگ ترنگ

چه‌هاست نعره برآورده کان چه‌هاست چه‌هاست

شراب لعل بیاورد شاه کاین رکنی‌ست

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۹

 

اگر تو مست وصالی‌، رخ تو ترش چراست‌؟

برون شیشه ز حال درون شیشه گوا‌ست

پدید باشد مستی میان صد هشیار

ز بوی رنگ و ز چشم و فتادن از چپ و راست

علی‌الخصوص شرابی که اولیا نوشند

[...]

مولانا
 

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳

 

اگر مراد تو ای دوست بی‌مرادی ماست

مراد خویش دگرباره من نخواهم خواست

اگر قبول کنی ور برانی از بر خویش

خلاف رای تو کردن خلاف مذهب ماست

میان عیب و هنر پیش دوستان کریم

[...]

سعدی
 

سعدی » گلستان » باب چهارم در فواید خاموشی » حکایت شمارهٔ ۱

 

هنر به چشم عداوت بزرگتر عیب است

گل است سعدی و در چشم دشمنان خار است

سعدی
 

سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۱۰۶

 

جوان گوشه نشین شیرمرد راه خداست

که پیر خود نتواند ز گوشه‌ای برخاست

سعدی
 

سعدی » گلستان » باب چهارم در فواید خاموشی » حکایت شمارهٔ ۱

 

هنر به چشم عداوت بزرگتر عیب است

گل است سعدی و در چشم دشمنان خار است

سعدی
 

سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۱۰۶

 

جوان گوشه نشین شیرمرد راه خداست

که پیر خود نتواند ز گوشه‌ای برخاست

سعدی
 

همام تبریزی » مفردات » شمارهٔ ۶

 

مرا به طلعت تو اشتیاق چندانی است

که زائران حرم را به کعبه چندان نیست

همام تبریزی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۹

 

دو اسپه پیک نظر می دوانم از چپ و راست

به جست و جوی نگاری که نور دیده ماست

ترا که جز رخ تو، در نظر نمی آید

دو دیده در هوس روی تو بر آب چراست

ز روی روشنت هر ذره شد مرا روشن

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٨۵

 

بروز نکبت اگر برج قلعه فلکت

چو شاه کوکبه چرخ منزل و مأواست

یقین بدان و برو ظن مبر بهیچ طریق

که برج و باروی او همچو دامن صحراست

ولی چو لشکر دولت رخ آورد بمصاف

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١٠٢

 

چنان سزد که ز کار جهان نفور بود

کسیکه پیرو گفتار مردم داناست

ز بیوفائی گیتی اگر نئی آگاه

بقصر خواجه نگه کن که اندرو پیداست

درین سرا و درین صفه و درین مسند

[...]

ابن یمین
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » قطعات » شمارهٔ ۲۶ - فی الاستفتا

 

ایا سپهر معالی که پرتو طبعت

چراغ گوشه نشینان عالم بالاست

درین حدیث چه گوئی که نیر اعظم

که شاه قبّه ی این هفت طارم خضراست

دگر سپهر نوردی که بر حدیقه ی چرخ

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » ترکیبات » شمارهٔ ۴ - فی نعت سلطان الانبیا و مناقب الائمة اثنا عشر علیهم السلام

 

بزهر خورده ی زهرا که شبل شیر خداست

همای سدره و طاوس گلشن خضراست

ز ماه طلعت او بوده چشم دین روشن

بسرو قامت او گشته کار ایمان راست

از آن زمان که چو چنگش رگ روان بگسست

[...]

خواجوی کرمانی
 

جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۱۷

 

هر آن نفس که نه با دوست می زنی باد است

خنک دلی که به دیدار دوستان شاد است

مگر تو حور بهشتی بدین لطافت و حسن

که این جمال نه در حدّ آدمیزاد است

من آن نِیَم که به سختی ز یار برگردم

[...]

جلال عضد
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵ - در مدح دلشاد خاتون

 

مصور ازل از روح، صورتی می‌خواست

مثال قد تو را برکشید و آمدراست

بنفشه سنبل زلفت به خواب دید شبی

علی الصباح پریشان و سرگران برخاست

همه خیال سر زلف بار می‌بندم

[...]

سلمان ساوجی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
sunny dark_mode