گنجور

 
ابن یمین

چنان سزد که ز کار جهان نفور بود

کسیکه پیرو گفتار مردم داناست

ز بیوفائی گیتی اگر نئی آگاه

بقصر خواجه نگه کن که اندرو پیداست

درین سرا و درین صفه و درین مسند

بسی امیر نشست و وزیر ازو برخاست

توهم روی و نمانی درین سرا جاوید

گرت خوش آید و ورنه منت بگفتم راست

چو اختیار نداری بسان ابن یمین

نکوتر از همه کارت رضای دل بقضاست