گنجور

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٣۶٢

 

ملامتم مکنید ار نبید مینوشم

که رستگاری آزادگان بود ز نبید

کسی که بخل نورزید رستگاری یافت

بحکم ایزد کس مست را بخیل ندید

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٣۶٣

 

مرا که طوطی شکر فشان گلشن قدس

چو پیش بلبل نطق اوفتد پر اندازد

عروس این تتق سبز زرنگار ز شرم

چو بکر فکر مرا دید زیور اندازد

فریب و ریو ز سودائیان بیمایه

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٣۶۴

 

نسیم باد صبا کیست جز تو کز بر من

بنزد خواجه رسالت گذار خواهد بود

بگویدش که گرم بر قرار کار نماند

کدام کار که آن برقرار خواهد بود

مرا که فخر نبودست تا کنون بعمل

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٣۶۵

 

نظام دولت و دین آنکه عدل شامل او

زمانه را بخوشی همچو باغ رضوان کرد

عمارت کرم اندر جهان اساس نهاد

بنای بخل بکلی خراب و ویران کرد

مگر بدرگه عالیش آگهی نرسید

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٣۶۶

 

نهال باغ وزارت علاء دولت و دین

چو سرو بر چمن ملک سر فراز افتاد

عروس فضل که بودی اسیر فاقه و فقر

بروزگار وی اندر نعیم و ناز افتاد

سپهرش ار چه ز عین الکمال نقصی جست

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٣۶٩

 

نوشته یافتم امروز بر دری بیتی

کزو دلم همه خون گشت و دیده ام پر درد

خوشست قصر حیات نگارخانه عمر

ولی چه سود که مرگش خراب خواهد کرد

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٣٧٠

 

وزیر کشور چارم غیاث دولت و دین

توئی که رای تو صد ملک را بیاراید

بهر چه بخت جوان تو حکم جزم کند

سپهر پیر بر آن نکته ئی نیفزاید

فضایل تو گر از خود نهان کند حاسد

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٣٧٧

 

هنر بباید و رادی و مردمی و خرد

بزرگزاده نه آنست کو درم دارد

ز مال و جاه ندارد تمتعی هرگز

کسیکه بازوی ظلم و سر ستم دارد

خوشا کسیکه ازو بد بهیچکس نرسد

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴٠٩

 

چو از جهان و ز اهل جهان نداری بهر

جهان و هر چه در او هست جمله بادا نگار

بدور دولت این خواجگان سفله نواز

امید لذت و عیش از جهان و چرخ مدار

غم زمانه مخور چشم عقل بر هم نه

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴١١

 

چهار رکن جهان را بساط نرد انگار

خلایقش چو حریفان مشتغل به قمار

شمار خانه که در چار سوی او بینی

دوره دوازده ساعات لیل دان و نهار

شمار مهره او سی عدد به سان مه است

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴٢٩

 

سر افاضل عالم امام عبدالحی

ز هی بخامه گهر پاشتر ز ابر مطیر

ز اهل فضل توئی آنکه در مراتب شعر

رسیده ئی بکمال و گذشته ئی ز اثیر

توئی که خامه زر پیکرت بغواصی

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۴۴

 

علاء دولت و دین آن وزیر شاه نشان

که میدهد دل و دستش چو بحر و کان گوهر

اگر ز بحر کف او سحاب رشحه برد

کند چو قطره پراکنده در جهان گوهر

بخواند ابن یمین را و گفت ساخته اند

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۶٢

 

اگر تنعم و دولت دهد بپوش و بخور

بدوستانت بده آنچه از تو ماند باز

وگر مخالف طبع تو نغمه ئی سازد

مرنج و نیز مرنجان و جان و دل مگداز

که روزگار حرونست و ناگهان بر مد

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴٧٨

 

کسی که چشم کرم دارد از اکابر عصر

نظر بحالت او میکنم ز روی قیاس

بعینه مثل آن حریص محروم است

که باز می نشناسد ز فربهی آماس

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴٨٩

 

چه طالع است مرا یا رب ایدل قلاش

که هیچ می نکند روزگار جز پرخاش

چه روزها بشب آورده ام درین فکرت

که سر حکمت این نکته کرد ما را فاش

که نوک خامه تقدیر بر بیاض وجود

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴٩٧

 

شب دراز بتاریکی ار نشینم به

که از چراغ لئیمان بمن رسد تابش

جگر ز آتش حرمان کباب اولی تر

که از سقایه دونان کنند سیرابش

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵٠٢

 

کسی که لاف بزرگی همی زند بنگر

که تا چگونه کند پیش عقل اثباتش

گرش مروت و مردی بود ازو بپذیر

و گرنه روی بگردان ز حشو و طاماتش

کسی که با تو نکوئی کند چو بتوانی

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵٠٣

 

کریم دولت و دین سرور زمان و زمین

توئی که مثل تو گیتی ندید داور خویش

سزد که خسرو سیارگان ز بهر شرف

ز خاکپای شریف تو سازد افسر خویش

عروس مملکت اندر زمان جلوه گری

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵٠۴

 

که میبرد سخنی از زبان ابن یمین

بدانجناب که اقبال زیبدش فراش

خجسته در گه شاهنشه زمین و زمان

که هست بر در او شاه انجم از او باش

ستوده خسرو افاق تاج دولت و دین

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵٠٧

 

مرا سپهر چو نراد مهره دزد آمد

که دانه دل ازادگان بود خصلش

هر آن خدنگ بلا کز کمان چرخ جهد

درون سینه فرزانگان بود نصلش

گرش عنایت و گر بیعنایتی رواست

[...]

ابن یمین
 
 
۱
۴
۵
۶
۷
۸
۱۰
sunny dark_mode