گنجور

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶۳

 

بحال خود چو نظر کردم از تو می پرسم

که هیچ باشد ازین صعبتر بلایی؟نی

گریز ازتو وجزتو گریز گاهی نیست

شکایت ازتو و غیر ازتو پادشایی نی

غم تراست مسلم زحاکمان امروز

[...]

سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶۷

 

چو دست و روی بشویی ودر نماز شوی

دل از دو کون بشو تا محل راز شوی

درین مغاک که خاکش بخون بیالودند

در آب دست مزن ورنه بی نماز شوی

ز فرعها که درین بوستان گلی دارند

[...]

سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۷۵

 

تو قبله دل و جانی چو روی بنمایی

بطوع سجده کنندت بتان یغمایی

تو آفتابی واین هست حجتی روشن

که در تو خیره شود دیده تماشایی

بوصف حسن تو لایق نباشد ار گویم

[...]

سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۷۷

 

ز دلبران همه شهر دل پذیر تویی

مرا ز جمله گزیر است و ناگزیر تویی

ز دیگران سخنی بر زبان رود هر وقت

ولی مدام چو اندیشه در ضمیر تویی

پیاده اند نکویان ز نطع دل بیرون

[...]

سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۲

 

که کرد در عسل عشق آن نگار انگشت

که خسته نیستش از نیش هجر یار انگشت

اگر چه زد مگس هجر نیش آخر کار

زدیم در عسل وصل آن نگار انگشت

چو گفتمش صنما قوت جان من ز کجاست

[...]

سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۵

 

ایا رونده که عمر تو در تمنا رفت

تو هیچ جای نرفتی و پایت از جا رفت

ز ره روان که رفاقت ز خلق ببریدند

رفیق جوی که نتوان به راه تنها رفت

اگر چه نبود بینا ز ره برون نرود

[...]

سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۷

 

ترا که از پی دنیا ز دل غم دین رفت

ز مال چندان ماند و ز عمر چندین رفت

برای دنیی فانی ز دست دادی دین

نکرد دنیا با تو بقا ولی دین رفت

چراغ فکر برافروز و در ضمیر ببین

[...]

سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۵

 

درین جهان که بسی تن پرست را جان مرد

کسیست زنده که از درد عشق جانان مرد

بنزد زنده دلان در دو کون هشیار اوست

که از شراب غم عشق دوست سکران مرد

اگر چه عشق کشنده است، جان و دل می دار

[...]

سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۳۰

 

اگر تو توبه کنی کافری مسلمان شد

بتوبه ظلمت تو نور و کفرت ایمان شد

فرشتگان که رفیق تواند گویندت

چه نیک کرد کز افعال بد پشیمان شد

گرفت رنگ ارادت چو بوی تو بشنود

[...]

سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۴۳

 

چو دلبرم سر درج مقال بگشاید

ز پستهٔ شکرافشان زلال بگشاید

چو مرده زنده شوم گر بخنده آب حیات

از آن دو شکر شیرین مقال بگشاید

چو غنچه گل علم خویش در نوردد زود

[...]

سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۶۱

 

ایا نموده ز یاقوت درفشان گوهر

بنکته لعل تو می بارد از زبان گوهر

ترش نشینی گیرد همه جهان تلخی

سخن بگویی گردد شکرفشان گوهر

دل مرا که بباران فیض تو زنده است

[...]

سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۶۳

 

به نزد همت من خردی ای بزرگ امیر

امیر سخت‌دل سست‌رای بی‌تدبیر

به عدل چون نکند ملک را بهشت صفت

اگرچه حور بود ز اهل دوزخست امیر

تو ای امیر اگر خواجهٔ غلامانی

[...]

سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۶۶

 

رسید پیک اجل کای بزرگوار بمیر

تو پایدار نه ای، ای سر کبار بمیر

چو مسندت بدگر صدر نامزد کردند

کنون ز بهره وی ای صدر روزگار بمیر

کنون که از پی فرزند کیسه پر کردی

[...]

سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۶۸

 

مرا بلطف خود الهام کرد داور نفس

که دست بر در دل دار و پای بر سر نفس

چو سالها به جو و کاهِ ناز فربه شد

چرا همی ننهی بار زهد بر خر نفس

تو شیر بیشهٔ معنی شوی اگر بزنی

[...]

سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۷۳

 

چو کرد نرگس مستش ز تیر مژگان تیغ

چو چشمم آب ز خون جگر خورد آن تیغ

سپر فگندم از آن دلبر کمان ابرو

که بهر کشتن من کرد تیر مژگان تیغ

ز جان نشانه کن و از نشانه ساز سپر

[...]

سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۷۵

 

ایا ندیده ز قرآن دلت ورای حروف

بچشم جان رخ معنی نگر بجای حروف

بگرد حرف چو اعراب تا بکی گردی

بملک عالم معنی نگر ورای حروف

مدبرات امورند در مصالح خلق

[...]

سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۷۷

 

دلش شکسته نگردد ازین سخن دانم

که گرچه سخت بود نشکند ز شکر سنگ

بسوی حضرت او زین نمط سخن نبرم

کز ابلهیست زدن بر محک زرگر سنگ

من از برای دل او دگر نگویم شعر

[...]

سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۸۱

 

ایا دلت شده از کار جان به تن مشغول

دمی نکرده غم جانت از بدن مشغول

دوای این دل بیمار کن، چرا شده ای

چو گر گرفته بتیمار کرد تن مشغول

بگنده پیر جهان کهن فریفته ای

[...]

سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۸۹

 

ایا نگار صدف سینهٔ گهر دندان

عقیق را زده لعل تو سنگ بر دندان

نهفته دار رخ خویش را ز هر دیده

نگاه دار لب خویش را ز هر دندان

ز سعی و بخت نه دورست اگر شود نزدیک

[...]

سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۰۸ - {و باز به سعدی فرستاده است}

 

بسی نماند ز اشعار عاشقانهٔ تو

که شاه‌بیت سخن‌ها شود فسانهٔ تو

به بزم عشق ترشح کند چو آب حیات

زلال ذوق ز اشعار عاشقانهٔ تو

به مجلسی که کسان ساز عشق بنوازند

[...]

سیف فرغانی
 
 
۱
۳
۴
۵
۶
sunny dark_mode