تو قبله دل و جانی چو روی بنمایی
بطوع سجده کنندت بتان یغمایی
تو آفتابی واین هست حجتی روشن
که در تو خیره شود دیده تماشایی
بوصف حسن تو لایق نباشد ار گویم
بنفشه زلفی و گل روی و سرو بالایی
ز روی پرده برانداز تا جهانی را
بهار وار بگل سربسر بیارایی
چگونه با تو دگر عشق من کمی گیرد
که لحظه لحظه تو در حسن می بیفزایی
بدست عشق درافگند همچو مرغ بدام
کمند عشق تو هر جا دلیست سودایی
برآستان تو هستند عاشقان چندان
که پای بر سر خود می نهم ز بی جایی
بلطف بر سر وقت من آ که در طلبت
ز پا درآمدم و تو بدست می نایی
بهجر دور نیم از تو زآنکه هر نفسم
چو فکر در دل و در دیده ای چو بینایی
اگر چه ملک نخواهد شریک، نتوانم
که روز و شب غم تو من خورم بتنهایی
در آمدن ز در دوست سیف فرغانی
میسرت نشود تا ز خود برون نایی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و زیبایی محبوب است. شاعر به توصیف محبوب خود میپردازد و او را به عنوان خورشید و حقیقتی روشن میبیند که چشمها را خیره میکند. او میگوید که هیچ وصفی برای زیبایی محبوبش کافی نیست و از او میخواهد تا خودش را نشان دهد و جهانی را با زیباییاش زینت کند. احساسات عمیق و ناچاری شاعر در عشقش و همچنین دلتنگیاش برای محبوبش به وضوح در شعر نمایان است. همچنین، شاعر از عشق به عنوان یک دام یاد میکند که دلها را به خود میکشد و عاشقانی را به پای محبوب میاندازد. در نهایت، او اعلام میکند که نمیتواند از عشق محبوبش جدا شود و غم او را به تنهایی تحمل میکند.
هوش مصنوعی: وقتی تو با جمال زیبایت خود را ظاهر میکنی، دل و جان من به سوی تو میگراید و حتی بتهای زیبا هم در برابر تو تسلیم میشوند.
هوش مصنوعی: تو مانند خورشیدی و این حقیقتی واضح است که هرچشمی به تماشای تو خیره میماند.
هوش مصنوعی: اگر بخواهم در وصف زیبایی تو صحبت کنم، وصفی از بنفشههایی با زلفهایی زیبا، گلهایی با چهرهای دلربا و سروهایی با قامت بلند هم لایق تو نخواهد بود.
هوش مصنوعی: پرده را کنار بزن و به گونهای دنیا را زینت کن که همه جا مثل بهار پر از گل شود.
هوش مصنوعی: چطور میتوانم عشقام به تو را کم کنم وقتی که هر لحظه زیباییهایت بیشتر و بیشتر میشود؟
هوش مصنوعی: عشق مانند دامی است که انسان را به خود میکشد؛ مانند پرندهای که به دام افتاده است. در هر جایی که دلی وجود داشته باشد، حتماً تحت تأثیر عشق قرار دارد و به او گرفتار میشود.
هوش مصنوعی: عاشقان به درگاه تو آنقدر هستند که حتی اگر خودم را به زمین بیفکنم، احساس بیکسی نمیکنم.
هوش مصنوعی: با لطف تو به سراغ من بیا، زیرا در تلاش برای به دست آوردنت به زانو درآمدهام و تو هنوز به دست نمیآیی.
هوش مصنوعی: من از دوری تو رنج میبرم و هر نفس که به یاد تو میافتم، برایم مثل فکری در دل و نگریستن به تو در چشمهایم است.
هوش مصنوعی: هرچند که ملک (آسمان و زمین) حاضر به شریک شدن در غم تو نیست، اما من نمیتوانم تنها با تنهایی خود، روز و شب را بدون اندیشه به غم تو بگذرانم.
هوش مصنوعی: برای ورود به دنیای عشق و دوستی، باید از خود و تعلقات خود فاصله بگیری و از آنچه که تو را محدود میکند، رها شوی. در غیر این صورت، نمیتوانی به آسانی به معشوق دسترسی پیدا کنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گرفتمت که رسیدی بدانچه میطلبی
گرفتمت که شدی آنچنان که میبایی
نه هر چه یافت کمال از پیش بود نقصان
نه هر چه داد، ستد باز چرخ مینایی؟!
بزلف مشکی، جانا، بچهره دیبایی
چو تو نباشد، دانم، کسی بزیبایی
مرا تو گویی: در هجر من شکیبا شو
کرا بود ز چنین صورتی شکیبایی ؟
زبان ببندی و هر ساعت از حدیث مرا
[...]
بر من آمد دوش آن در چشم بینائی
ز بهر جستن تدبیر رای فردائی
هرآنچه داشت بدل راز پیش من بگشاد
بلی چنین سزد از یکدلی و یکتائی
چه گفت گفت بخواهم شدن ز تو یکچند
[...]
کریم بار خدایا به ما توبه شائی
غریب نیست اگر بر همه ببخشائی
اسیر و عاجز و بیچاره و گنهکاریم
نهاده گوش به امر تو تا چه فرمائی
به درگه تو چه خیزد ز ما و طاعت ما
[...]
بزرگوارا در انتظار بخشش تو
نمانده است مرا طاقت شکیبائی
سه چیز رسم بود شاعران طامع را
نخست مدح و دوم قطعه تقاضائی
اگر بداد سوم شکرا اگر نداد هجا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.