بحال خود چو نظر کردم از تو می پرسم
که هیچ باشد ازین صعبتر بلایی؟نی
گریز ازتو وجزتو گریز گاهی نیست
شکایت ازتو و غیر ازتو پادشایی نی
غم تراست مسلم زحاکمان امروز
که خون بریزد واندر میان بهایی نی
ازآستان جلالت بپرس تا هرگز
زدست حلقه برین درچو من گدایی؟نی
بجان رسید کنون کار سیف فرغانی
سقیم در خطر و درد را دوایی نی
مرا بنزد تو بهر نشست جایی نی
مرا زدست تو بهر گریز پایی نی
زبهر جستن تو تادلم زجا برخاست
ببین که با سر کویت نشست جایی نی
منم زخویشان بیگانه بهر تو (و) مرا
بجز سگ تو درین کوی آشنایی نی
چو گل بخوبی صد برگ کشته ای ومرا
چو عندلیب بهنگام دی نوایی نی
جهان پر از گل ولاله شده ولی بی تو
مرا چوآب بایام گل صفایی نی
چو ذره بی تو وجودم تنست و جانی نی
چوآفتاب همه رویی و قفایی نی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.