گنجور

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » قصاید » شمارهٔ ۵۲ - در هجو دوستی

 

عطا گرفتی و شکر و ثنا نگستردی

کسی چنین کند ای قلتبان که تو کردی

بجای شکر شکایت نمودی از همه خلق

نماند کسی که نیازردی و خود آزردی

ولی نعم بشناسد سگ از تو بهتر سگ

[...]

سوزنی سمرقندی
 

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » قطعات » شمارهٔ ۵۸ - حنائی شاعر

 

حنائیا خبه شد خلق شاعریت مگر

که یک قصیده بگفتی و دم فرو خوردی

بهژده نوزده ممدوح بر همان خواندی

خجل خجل بدر بیستم همی گردی

قصیده تو بتو گفت من که مامه شدم

[...]

سوزنی سمرقندی
 

خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۸

 

چه کرده‌ام که مرا پایمال غم کردی

چه اوفتاده که دست جفا برآوردی

به نوک خار جفا خستیم نیازردم

چو برگ گل سخنی گفتمت بیازردی

مرا به نوک مژه غمزهٔ تو دعوت کرد

[...]

خاقانی
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۶۶

 

رسید ترکم با چهره‌های گل وردی

بگفتمش چه شد آن عهد گفت اول وردی

بگفتمش که یکی نامه‌ای به دست صبا

بدادمی عجب آورد گفت گستردی

بگفتمش که چرا بی‌گه آمدی ای دوست

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۸۳

 

بیا بیا که چو آب حیات درخوردی

بیا بیا که شفا و دوای هر دردی

بیا بیا که گلستان ثنات می‌گوید

بیا بیا بنما کز کجاش پروردی

بیا بیا که به بیمارخانه بی‌قدمت

[...]

مولانا
 

سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » جدال سعدی با مدعی در بیان توانگری و درویشی

 

مکن ز گردش گیتی شکایت ای درویش

که تیره‌بختی اگر هم بر این نسق مردی

توانگرا چو دل و دست کامرانت هست

بخور ببخش که دنیا و آخرت بردی

سعدی
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۶۴

 

ز حد بمی بری ای دوست نا جوان مردی

غمِ تو چند خورم بس که خونِ من خوردی

اگر قیاس کنی هیچ ظالم این نکند

به دشمنی که تو با من به دوستی کردی

به چه گویمت گله ها از تو و شکایت ها

[...]

حکیم نزاری
 

جامی » بهارستان » روضهٔ ششم (در مطایبه) » بخش ۲۳

 

چنان ز پایه مردی فتاد خواجه برون

ز بس فسردگی و خام ریشی و سردی

که گر هزار فضیلت رسد ز مردانش

قدم برون ننهد از حدود نامردی

جامی
 

اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸۹

 

درآبکوی خرابات عشق اگر مردی

شراب بیخبری نوش تا شوی فردی

ز صحن جان و دلم سوسن و سمن روید

اگر ز گلشن رویت بما رسد وردی

بچشم اهل نظر گشت کحل بینایی

[...]

اسیری لاهیجی
 

وفایی شوشتری » دیوان اشعار » چند مرثیهٔ دیگر » مرثیه

 

هزار حیف که لب تشنه و جوان مردی

توان و تاب از این پیر ناتوان بردی

وفایی شوشتری
 

ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل سوم - سوگواری‌ها » شمارهٔ ۱۰۴ - آتش غم

 

چه شد که ای گل من! این چنین تو پژمردی

چراغ محفل من از چه زود افسردی

ترکی شیرازی
 

صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۶۲ - خطاب امام(ع) باب عقاب

 

مرا چرا ز علی اکبرم جدا کردی

جوان نو سفرم را چرا نیاوردی

صامت بروجردی
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۱۴ - گفت‌وگوی دو شاه

 

مگر طرابلس غرب را تو خود خوردی‌؟

به یک سکوت منش پاک از میان بردی‌؟

ملک‌الشعرا بهار
 
 
sunny dark_mode