گنجور

 
صامت بروجردی

کجاست راکبت ای مرکب نکوسیما

علی اکبر من کرده در کجا ماوی

جوان نو خط و فرزند نو رسم چو نشد

کجا به خاک مکان کرد و غرقه در خو نشد

برون نیاوری از انتظار جان مرا

نمی‌دهی خبر اکبر جوان مرا

مرا چرا ز علی اکبرم جدا کردی

جوان نو سفرم را چرا نیاوردی

گمان نداشتم آنقدر بی‌وفا باشی

که بی‌سبب ز علی‌اکبرم جدا باشی

برای چیست که زین تو واژگون گشته

ز پای تا بسرت از چه غرقه خون گشته

ز شرم آب اگر اکبرم نیامده است

به برج خیمه ه انورم نیامده است

بگو سکینه‌ام ای نوجوان ز آب گذشت

دگر ز خواهش آب از دل کباب گذشت

بیا علاج دل دردمند لیلا کن

ز گریه مادر افسرده را تسلی کن

فلک ز کشتن اکبر فزوده داغم را

نموده کور اگر آسمان چراغم را

مرا رسان ز برای خدا به بالینش

که وقت مرگ ببندم دو چشم حق‌بینش

بهسوی خیمه رسانم قد رسایش را

کشم ز مهر سوی قبله دست و پایش را

رسید وقت ز فاق یگانه فرزندم

به خیمه حجله شادی برای او بندم

نموده است ز خون گلو خضابش را

به حجله رفته ببوسد دو دست بابش را

ز بس که واقعه کربلا غم‌انگیز است

همیشه دیده (صامت) ز غصه خونریز است

 
 
 
قطران تبریزی

شده است بلبل داود و شاخ گل محراب

فکنده فاخته بر رود و ساخته مضراب؟

یکی سرود سراینده از ستاک سمن

یکی زبور روایت کننده از محراب

نگر که پردر گردید آبگیر بدانکه

[...]

مسعود سعد سلمان

شبی چو روز فراق بتان سیاه و دراز

درازتر ز امید و سیاه تر ز نیاز

ز دور چرخ فرو ایستاده چنبر چرخ

شبم چو چنبر بسته در آخرش آغاز

برآمده ز صحیفه فلک چو شب انجم

[...]

ابوالفرج رونی

گرفت مشرق و مغرب سوار آتش و آب

ربود حرص امارت قرار آتش و آب

همی شکنجد باد و همی شکافد خاک

به جنبش اندر دود و بخار آتش و آب

به خشگ و تر به جهان دربگشت ناظر عقل

[...]

سوزنی سمرقندی

خری سبوی سرو روده گوش و خم پهلو

کماسه پشت و کدو گردن و تکاو گلو

چو آمد آید با او سبوی و روده و خم

چو شد کماسه رود با وی و تگا و کدو

خری سرش ز خری چون کدوی بیدانه

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق

زهی بمشرق و مغرب رسیده انعامت

شکوه خطبه وسکه زحشمت نامت

زتست نصرت اسلام از آن فلک خواند است

حسام دولت و دین و علاء اسلامت

بزرگ سایه یزدان و آفتاب ملوک

[...]