رسید ترکم با چهرههای گل وردی
بگفتمش چه شد آن عهد گفت اول وردی
بگفتمش که یکی نامهای به دست صبا
بدادمی عجب آورد گفت گستردی
بگفتمش که چرا بیگه آمدی ای دوست
بگفت سیرو یدی یلده یلدشم اردی
بگفتمش ز رخ توست شهر جان روشن
ز آفتاب درآموختی جوامردی
بگفت طرح نهد رخ رخم دو صد خور را
تو چون مرا تبع او کنی زهی سردی
بقای من چو بدید و زوال خود خورشید
گرفت در طلبم عادت جهان گردی
سجود کردم و مستغفرانه نالیدم
بدید اشک مرا در فغان و پردردی
بگفت نی که به قاصد مخالفی گفتی
به عشق گفت من و گفتنم درآوردی
بگفتمش گل بیخار و صبح بیشامی
که بندگان را با شیر و شهد پروردی
ز لطفهای توست آنک سرخ میگویند
به عرف حیله زر را بدان همه زردی
بگفت باش کم آزار و دم مزن خامش
که زرد گفتی زر را به فن و آزردی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره گفتوگویی میان عاشق و معشوق است که در آن عاشق از احساسات و غمهای خود سخن میگوید. او با تعجب از تأخیر معشوق در آمدن میپرسد و معشوق به او توضیح میدهد که چقدر دوستش دارد و چهرهاش روشنایی بخش جان اوست.
در ادامه، عاشق به زیبایی معشوق اشاره میکند و از سختیهای عشق میگوید. معشوق نیز پاسخ میدهد که باید کمحرفی کند و از عشق و دوستی بگوید. در نهایت، این شعر به عشق خالص و دشواریهای آن اشاره میکند و از تقابلهای زیبایی و زشتی در روابط عاشقانه سخن میگوید.
هوش مصنوعی: ترکم با چهرههای زیبا و گلگونهاش به سراغش رفتم و از او پرسیدم که چرا به وعدهاش عمل نکرده است. او در پاسخ گفت که ابتدا به وعدهاش عمل خواهد کرد.
هوش مصنوعی: به او گفتم که یک پیامی به دست نسیم بدهد و او با تعجب گفت که شما این کار را انجام دادهاید.
هوش مصنوعی: از او پرسیدم که چرا بیخبر و ناگهانی آمدهای، او پاسخ داد که در راهم بودم و شب به دنیا آمدم.
هوش مصنوعی: به او گفتم که روشنایی زندگی من از چهره توست، همانطور که آفتاب روشنی را به شهر میبخشد، تو نیز مردانگی و جوانمردی را آموختی.
هوش مصنوعی: او گفت: اگر تصویر چهرهام را بیرون بکشی، مانند خورشید درخشان خواهد بود. تو هم مثل من اگر پیرو او باشی، عجب سردی و بیحالی خواهد بود.
هوش مصنوعی: زمانی که وجود من را دید، خورشید که به زوال خود نزدیک میشد، در جستجوی من غروب کرد؛ این به نوعی عادت جهان است که به دور خود بچرخد.
هوش مصنوعی: به درگاه خداوند با خضوع و تواضع سجده کردم و با دلی پر از درد و ناله، از روی استغفار و پشیمانی گفتم. اشکهای من نشاندهنده غم و درد درونم بود.
هوش مصنوعی: نی در اینجا بیان میکند که تو به پیامبری که در مسیر عشق بوده، به شکلی ناپسند و مخالف صحبت کردهای. او به عشق اشاره دارد و میگوید که با گفتنهایت، حقیقت عشق را ناقص و نادرست جلوه دادهای.
هوش مصنوعی: به او گفتم که گل بدون خار و صبح بدون تاریکی وجود ندارد، چون تو بندگانت را با شیر و شهد تغذیه کردی.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که زیبایی و محبت تو باعث شده است که رنگ سرخ بهعنوان نماینده زر و طلا شناخته شود، در حالی که حقیقتاً این رنگ زردی دارد. یعنی، تأثیرات مثبت و محبتآمیز تو توانسته است چیزی ناپایدار یا واقعی را به شکلی زیباتر و خوشایندتر نشان دهد.
هوش مصنوعی: سکوت کن و آزار نرسان، زیرا که گاهی کلمات نادرست باعث ایجاد مشکلات میشوند و دوستیها را به خطر میاندازند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عطا گرفتی و شکر و ثنا نگستردی
کسی چنین کند ای قلتبان که تو کردی
بجای شکر شکایت نمودی از همه خلق
نماند کسی که نیازردی و خود آزردی
ولی نعم بشناسد سگ از تو بهتر سگ
[...]
چه کردهام که مرا پایمال غم کردی
چه اوفتاده که دست جفا برآوردی
به نوک خار جفا خستیم نیازردم
چو برگ گل سخنی گفتمت بیازردی
مرا به نوک مژه غمزهٔ تو دعوت کرد
[...]
بیا بیا که چو آب حیات درخوردی
بیا بیا که شفا و دوای هر دردی
بیا بیا که گلستان ثنات میگوید
بیا بیا بنما کز کجاش پروردی
بیا بیا که به بیمارخانه بیقدمت
[...]
مکن ز گردش گیتی شکایت ای درویش
که تیره بختی اگر هم بر این نسق مردی
توانگرا چو دل و دست کامرانت هست
بخور ببخش که دنیا و آخرت بردی
ز حد بمی بری ای دوست نا جوان مردی
غمِ تو چند خورم بس که خونِ من خوردی
اگر قیاس کنی هیچ ظالم این نکند
به دشمنی که تو با من به دوستی کردی
به چه گویمت گله ها از تو و شکایت ها
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.