لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود

گنجور

 
مولانا

رسید ترکم با چهره‌های گل وردی

بگفتمش چه شد آن عهد گفت اول وردی

بگفتمش که یکی نامه‌ای به دست صبا

بدادمی عجب آورد گفت گستردی

بگفتمش که چرا بی‌گه آمدی ای دوست

بگفت سیرو یدی یلده یلدشم اردی

بگفتمش ز رخ توست شهر جان روشن

ز آفتاب درآموختی جوامردی

بگفت طرح نهد رخ رخم دو صد خور را

تو چون مرا تبع او کنی زهی سردی

بقای من چو بدید و زوال خود خورشید

گرفت در طلبم عادت جهان گردی

سجود کردم و مستغفرانه نالیدم

بدید اشک مرا در فغان و پردردی

بگفت نی که به قاصد مخالفی گفتی

به عشق گفت من و گفتنم درآوردی

بگفتمش گل بی‌خار و صبح بی‌شامی

که بندگان را با شیر و شهد پروردی

ز لطف‌های توست آنک سرخ می‌گویند

به عرف حیله زر را بدان همه زردی

بگفت باش کم آزار و دم مزن خامش

که زرد گفتی زر را به فن و آزردی

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
سوزنی سمرقندی

عطا گرفتی و شکر و ثنا نگستردی

کسی چنین کند ای قلتبان که تو کردی

بجای شکر شکایت نمودی از همه خلق

نماند کسی که نیازردی و خود آزردی

ولی نعم بشناسد سگ از تو بهتر سگ

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سوزنی سمرقندی
خاقانی

چه کرده‌ام که مرا پایمال غم کردی

چه اوفتاده که دست جفا برآوردی

به نوک خار جفا خستیم نیازردم

چو برگ گل سخنی گفتمت بیازردی

مرا به نوک مژه غمزهٔ تو دعوت کرد

[...]

مولانا

بیا بیا که چو آب حیات درخوردی

بیا بیا که شفا و دوای هر دردی

بیا بیا که گلستان ثنات می‌گوید

بیا بیا بنما کز کجاش پروردی

بیا بیا که به بیمارخانه بی‌قدمت

[...]

سعدی

مکن ز گردش گیتی شکایت ای درویش

که تیره بختی اگر هم بر این نسق مردی

توانگرا چو دل و دست کامرانت هست

بخور ببخش که دنیا و آخرت بردی

حکیم نزاری

ز حد بمی بری ای دوست نا جوان مردی

غمِ تو چند خورم بس که خونِ من خوردی

اگر قیاس کنی هیچ ظالم این نکند

به دشمنی که تو با من به دوستی کردی

به چه گویمت گله ها از تو و شکایت ها

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه