محمد بن منور » اسرار التوحید » باب اول - در ابتداء حالت شیخ » بخش ۴
کمال دوست چه آمد ز دوست بیطمعی
چه قیمت آورد آن چیز کش بها باشد
عطا دهنده ترا بهتر از عطا به یقین
عطا چه باشد چون عین کیمیا باشد
محمد بن منور » اسرار التوحید » باب دوم - در وسط حالت شیخ » فصل سوم » منقولات » شمارهٔ ۱۶۲
کمال دوستی از دوستان بی طمعیست
چه قیمت آرد آن خیر کش بها باشد
عطا دهنده ترا بهتر از عطا به یقین
عطا چه باید چون عین کیمیا باشد
ادیب صابر » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۲
اگر چه عشق بتان سر به سر بلا باشد
دلم به عشق همه ساله مبتلا باشد
دلم بلای من و عاشقی بلای دل است
بلا که دید که همواره در بلا باشد
غلام قامت آنم که قامتم همه سال
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۲
پناه ملک جهان شهریار روی زمین
تویی که حکم تو بر آسمان روا باشد
جواب امر ترا آسمان دهد لبیک
اگر چو کوه سما قابل صدا باشد
سپهر جاده مقصود خود نیابد باز
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۵
کسی که در کنف سایه خدا باشد
همیشه بر همه مقصود پادشا باشد
تراست این همه اقبال و باشد آن کس را
که برکشیده و بگزیده خدا باشد
درت چو بر رخ خواهندگان گشاده شود
[...]
سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۴۳
هزار خویش که بیگانه از خدا باشد
فدای یک تن ِ بیگانه کآشنا باشد
سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۱۳
عَلیالصَّباح به رویِ تو هر که برخیزد
صباحِ روزِ سلامت بر او مَسا باشد
بد اختری چو تو در صحبتِ تو بایستی
ولی چنین که تویی، در جهان کجا باشد؟
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۰۹
در آن هجوم که یار تو پادشا باشد
غم گدا که بود، زیر پا کرا باشد؟
منم به سوز و گدازش، به یاد سیم برت
چو مفلسی که هوسناک کیمیا باشد
یگانه با تو چنانم که در جدایی تو
[...]
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۶
دلی که با سر زلف تو آشنا باشد
گمان مبر که ز خاک درت جدا باشد
اگر تو همچو جهان خرمی،ولیک جهان
تو خود معاینه دانی که بیوفا باشد
به گوشهٔ نظری کار خستگان فراق
[...]
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۰
دلی که شیفته یار دلربا باشد
همیشه زار و پریشان و مبتلا باشد
بلی عجب نبود گر بود پریشان حال
گدا که در طلب وصل پادشا باشد
بهانه تو رقیب است و نیست این مسموع
[...]
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۵۹
فراز تخت معانی چو کوس فضل زنم
سبق ز جمله اقران خود مرا باشد
عنایت و کرمت گر شود پذیر فتار
سپهر در صدد بندگان ما باشد
برای یک دو سه بی دست و پای گاه سخن
[...]
جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲۴
بتی که خاطر او لازم جفا باشد
چه لازمست که با او مرا وفا باشد
چرا تو جرم کنی و خطا نهی بر ما
مکن خطا که بد از نیکوان خطا باشد
تو پادشاه جهانی و من گدای درت
[...]
حافظ » قطعات » قطعه شمارهٔ ۱۱
به سمع خواجه رسان ای ندیم وقتشناس
به خلوتی که در او اجنبی صبا باشد
لطیفهای به میان آر و خوش بخندانش
به نکتهای که دلش را بدان رضا باشد
پس آنگهش ز کرم این قدر به لطف بپرس
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۵۲
به خاک دیر جبینی که آشنا باشد
اگر به کعبه رود روی بر قفا باشد
نشاط هردو جهان بی حضور دل بادست
بجاست تخت سلیمان چودل بجا باشد
چونیست نشأه مستی ز پادشاهی کم
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۵۳
خوش است حس که در پرده حیا باشد
که بدنماست پریزاد خودنماباشد
برهنگی نشود پرده شرافت ذات
چه نقص دارد اگر کعبه بی قبا باشد
کلید صد در بسته است جنبش نفسش
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۳۶۱
مس وجود مرا درد کیمیا باشد
طلای بی غش من درد بی دوا باشد
حصار عافیت من شده است درویشی
دعای جوشن من نقش بوریا باشد
ز آشنایی مردم، گزیده هر کس شد
[...]
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۸
به جبهه چین ز غم روزیت خطا باشد
که چین جبهه، لب شکوه از خدا باشد
گشاد کار خود از بستگی طلب ای دل
که چشم کور در روزی گدا باشد
بزینت در و دیوار نیستم مائل
[...]