در آن هجوم که یار تو پادشا باشد
غم گدا که بود، زیر پا کرا باشد؟
منم به سوز و گدازش، به یاد سیم برت
چو مفلسی که هوسناک کیمیا باشد
یگانه با تو چنانم که در جدایی تو
چو یک تنم که ازو نیمه جدا باشد
تو پادشاه بتانی و خاطرم اینست
که شغل روسیهی بر درت مرا باشد
شوم فدای جمالی که گر هزاران سال
کنم نظاره، هنوز آرزو به جا باشد
بلا و فتنه از ان نخل باد، یارب، دور
که برگ و فتنه او میوه بلا باشد
ندانم این دل آواره را که فتوی داد
که بت پرستی در عاشقی روا باشد
فغان ز باد که بوی تو بهر کشتن خلق
همی برد که چو من بیدلی کجا باشد؟
مخواه عاقبت، ای پندگوی، خسرو را
چو عاشق است، رها کن که مبتلا باشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به غم و درد عاشقانهاش اشاره میکند. او خود را مانند مفلسی میبیند که به یاد معشوقش دچار سوز و گداز شده است. شاعر از جدایی خود و معشوقش میگوید و حس میکند که مانند یک بدن نیمهجدا شده است. او به عظمت معشوقش اشاره کرده و آرزو دارد که حتی با گذشت زمان، این عشق در دلش باقی بماند. همچنین، از فتنهها و مشکلاتی که به خاطر عشق به وجود میآید، سخن میگوید و نسبت به خطراتی که ممکن است از عشق به وجود بیاید، ابراز نگرانی میکند. در نهایت، به این نتیجه میرسد که عاشق باید رها شود و به حال خود گذاشته شود، حتی اگر دچار درد و رنج باشد.
هوش مصنوعی: در زمانی که محبوب تو سلطان باشد، دیگر غم گدا چیست و جایگاه او کجاست؟
هوش مصنوعی: من به شدت دلتنگ و ناراحت هستم، مانند کسی که به یاد زیبایی تو میسوزد و دردی در دل دارد، مانند فقیر و بیچیزی که آرزوی داشتن گنجی ارزشمند را در سر دارد.
هوش مصنوعی: من به گونهای با تو مرتبط هستم که اگر از تو جدا شوم، انگار که مانند نیمهای از یک وجود هستم که از یکدیگر جدا شدهاند.
هوش مصنوعی: تو در دل من همچون پادشاهی، و در یاد من این است که من به عنوان خدمتگزار همیشه در کنار تو هستم.
هوش مصنوعی: من حاضرم برای زیبایی تو فدا شوم، چرا که حتی اگر هزاران سال به تماشای تو بپردازم، هنوز هم آرزویم برآورده نشده خواهد بود.
هوش مصنوعی: خدایا، بلا و مشکل از آن نخل دور باشد، زیرا برگ و مشکل او به میوهای آزاردهنده تبدیل میشود.
هوش مصنوعی: نمیدانم چه کسی به دل بیقرار من اجازه داده که در عشق، محبت به بتها را پذیرا باشم.
هوش مصنوعی: آه و ناله از باد به خاطر اینکه بویی از تو میآورد که جان انسانها را میگیرد. پس در این حال، بیدلی مثل من کجا میتواند باشد؟
هوش مصنوعی: در اینجا از پندگوی خواسته شده است که نگران عاقبت کار عاشق نباشد، زیرا او به عشق خود بسیار وابسته است و بهتر است که او را آزاد بگذارد تا در عشقش غرق شود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کمال دوست چه آمد ز دوست بیطمعی
چه قیمت آورد آن چیز کش بها باشد
عطا دهنده ترا بهتر از عطا به یقین
عطا چه باشد چون عین کیمیا باشد
اگر چه عشق بتان سر به سر بلا باشد
دلم به عشق همه ساله مبتلا باشد
دلم بلای من و عاشقی بلای دل است
بلا که دید که همواره در بلا باشد
غلام قامت آنم که قامتم همه سال
[...]
پناه ملک جهان شهریار روی زمین
تویی که حکم تو بر آسمان روا باشد
جواب امر ترا آسمان دهد لبیک
اگر چو کوه سما قابل صدا باشد
سپهر جاده مقصود خود نیابد باز
[...]
هزار خویش که بیگانه از خدا باشد
فدای یک تن ِ بیگانه کآشنا باشد
دلی که با سر زلف تو آشنا باشد
گمان مبر که ز خاک درت جدا باشد
اگر تو همچو جهان خرمی،ولیک جهان
تو خود معاینه دانی که بیوفا باشد
به گوشهٔ نظری کار خستگان فراق
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.